بی ربط:
پنجشنبه ناظم دبیرستان به بچه های پایه ی ما گفته بود تجمع نکنن!
از اون موقع به بعد همه ی بچه ها همه باهم میرن یه جا!
زنگ تفریح ها یهو کل پایه میره سمت دستشویی، یهو میرن ته حیاط و …
:))
———
پسورد یه فایل رو فراموش کردم
حساب کردم دیدم اگه فقط عدد و حرف انگلیسی و به طول 6 حرف باشه
تعداد حالات ممکن برای حدس زدن میشه
56,800,235,584
!!
:((
من اون موقع یادم رفت بگم. توی پیام دیگه ریفرم اینا جواب نمیده، مخصوزن حالا که برادران انجمنی انقلاب مخملی راه انداختن دارن مارو یکی یکی میمالونن به هم. میخوام به حاجی پیشنهاد بدم بگیرتشون باهاشون حرف بزنه که به جمع بندی برسن بیان نماز خونه جلو همه اعتراف کنن…
ولی واقعن فک می کنی دبیرستانی که ما گذروندیم و دانشگاهی که الان داریم میگذرونیم خیلی متفاوت از اینجاس؟
دانشکده ما رو یه لحظه تصور کن، وقتی علی و کوروش جلوی در دارن فیریزبی بازی میکنن، بهنوش روی صندلی استاد نشسته و توی کلاس داره قام قام بازی میکنه، من و مریم داریم توی سر و کله هم میزنیم، بچه های انجمن به خیال اینکه بردشون قشنگ میشه دارن با تکه پارچه و گل پلاسیده تزیینش می کنن و…
این که میگی تابلوه، دقیقن از بیخود ترین بهونه هاییه که میشه آورد، یه بهونه بهتر پیدا کن.
ضمنن یه کمی هم شبیه همون دلیلیه که بعضیا میگن “فیس بوک خز شده…”
من می شدم مبصر کلاس همه تونو می شوندم سر جاتون!مریم و امین شیطونی می کردین خودم می رفتم اسمتونو می دادم دفتر ولی خب بازم در مواردی شیطونی می کردم کنارتون! یگانه احتمالا میشد دست راستم که بتونه حریف شماها بشه چون من یکی زورم به هیچ کدومتون نمی رسه!
… خوب بود امین! تصور همکلاسی شدن با شماها خیلی جالبه.تو اون بچه بازی های دبستان مخصوصا!
ولی احتمالا با همه تون یه بار مچ می انداختم.آخه این کار خیلی خوبه!ادم احساس قوی بودن میکنه!D:
سعید راس میگه.بیا ببین کلاس ما چه خبره!
مریم میشد مبصر کلاس، بعد هی جیغ میزد هیشکی بهش گوش نمی کرد و شیطنت به قوت خود ادامه می یافت(مطابق حال حاضر) بعد میرفت دفتر، از اونجایی که مسئولین یه مدرسه باید خیلی خل باشن که ماها رو با هم ثبت نام کنن پس ناظم هم بهش گوش نمی داد و خودش میومد توی شیطونیمون شریک میشد (یه چیزی تو مایه های دکتر وثوق و اینا…)
ببین من تو مدرسه مون به فروختن ادمایی که لجمو در می اوردن معروف بودما!شک نکن تو یکی رو همون اول تحویل دفترت می دادم!
ولی خب اگه شیطونیتون بهم می چسبید شریک می شدم بعدم کاری می کردم هیشکی هیچی بهتون نگه!
hatman kelasamo avaz mikardam :D.. nemidunam chera tu harkelasi ke man budam un kelas hamishe bi nazmtarino bi adab tarin kelas bud manam shar budam kami ama chon darsam khub bud nemitunestam behem gir bedan :)) … ama tahamole shoma ye maghule digast :D
تنها کاری که با دوستان تو هر دوره مدرسه انجام میدادیم چیزی جز خرابکاری شرارت نبوده!!
حالا هم اگه با هم بودیم با این سنمون که راه خرابکاری رو بهتر یاد گرفتیم احتمالا اون مدرسه رو نابود میکردیم!!
man ke payeye atish sozondan bodam.
makhsosan inke ye khalafi bokoni bad khodet beshini negah koni o her her bekhandi
dar zemn on vasat bishtarin kasiam ke aziat mikardam mr saeid bod
salam arz shod amo saeid
D:
D:
D:
اول اول اووووووووووول
:دی
:ذوق
:جیــــــــــــــغ
امین من مطمئنم تو همش می رفتی برای بزرگترات زبون درازی می کردی، بعد که می اومدن بزننت، می اومدی به من پناه می آوردی که من به جات بزنمشون
:دی
آرنولد که میگفتن تو بودی؟
من مریمشونم
:دی
تازه مطمئنم من که می رفتم زیر میز دیکته بنویسم و تقلب کنم، تو از بالا می دیدی به معلممون چقولی می کردی
:دی
من که زود به جرم قتل تو دستگیر می شدم می رفتم از اونجا
یعنی طرف یه بار در طول تاریخش (!) برا آدم کامنت بذاره بعد اینو بگه
دیالوگی هم میمونه آیا؟!
البته فکر کنم یگانه از اونایی میشد که همش موهای منو می کشید و هی هی هی بهم می خندید
:دی
میگم برو تو سایت گینس خودتو معرفی کن، احتمالا به عنوان آپ کننده ترین وبلاگ ثبت میشی
;)
http://bit.ly/3v29sI
ina kian too aks?
نمیدونم! یه عکس بود توی پک عکس!
بی ربط:
پنجشنبه ناظم دبیرستان به بچه های پایه ی ما گفته بود تجمع نکنن!
از اون موقع به بعد همه ی بچه ها همه باهم میرن یه جا!
زنگ تفریح ها یهو کل پایه میره سمت دستشویی، یهو میرن ته حیاط و …
:))
———
پسورد یه فایل رو فراموش کردم
حساب کردم دیدم اگه فقط عدد و حرف انگلیسی و به طول 6 حرف باشه
تعداد حالات ممکن برای حدس زدن میشه
56,800,235,584
!!
:((
اگه ماها با هم همکلاسی بودیم و ناظممون چنین چیزی بهمون می گفت، وقتی همه ما می خواستیم بریم یه سمت تو مث بچه ننرا وای میسادی سر جات
:دی
!
از ویژگی های دوره حاج امید…
حاجی اراده کنه میتونه کودتا کنه اونجا، من چن بار بهش گفتم
ریفرم!!
من اون موقع یادم رفت بگم. توی پیام دیگه ریفرم اینا جواب نمیده، مخصوزن حالا که برادران انجمنی انقلاب مخملی راه انداختن دارن مارو یکی یکی میمالونن به هم. میخوام به حاجی پیشنهاد بدم بگیرتشون باهاشون حرف بزنه که به جمع بندی برسن بیان نماز خونه جلو همه اعتراف کنن…
ولی امین من همیشه دم در منتظرت می موندم تا با هم برگردیم خونه
:X
D:
خب منم! ;)
تازه صبح ها هم حتماً با مریم می اومدم مدرسه
اون جوری روز خوبی می داشتم
:X
اوهوم!…چه خوب میشدا!
نیکولا کوچولو…
ادامه بدیم پست رو! باحاله خداییش!
:X
:-*
:”>
ولی واقعن فک می کنی دبیرستانی که ما گذروندیم و دانشگاهی که الان داریم میگذرونیم خیلی متفاوت از اینجاس؟
دانشکده ما رو یه لحظه تصور کن، وقتی علی و کوروش جلوی در دارن فیریزبی بازی میکنن، بهنوش روی صندلی استاد نشسته و توی کلاس داره قام قام بازی میکنه، من و مریم داریم توی سر و کله هم میزنیم، بچه های انجمن به خیال اینکه بردشون قشنگ میشه دارن با تکه پارچه و گل پلاسیده تزیینش می کنن و…
اولن هیچوقت مثل هم نمیشن
بعدشم تو و مریم و مریم اینجوری این حالا!
همه که اینطور نیستن!! :(
الان می تونیم فخر بفروشیم به تو!:دی
پاشو ایام فراغتتو بیا یونی ما دلت وامیشه.اصلا دیگه جمعمون جمع میشه!
که چی؟ تابلو ِ بابا! سعید هم میگه
این که میگی تابلوه، دقیقن از بیخود ترین بهونه هاییه که میشه آورد، یه بهونه بهتر پیدا کن.
ضمنن یه کمی هم شبیه همون دلیلیه که بعضیا میگن “فیس بوک خز شده…”
جدن فک کن مثلن من هفته ای یه بار بیام اونجا
ملت چی میگن؟؟
اولن اونجا اونقد خر تو خره که هیشکی اون یکیو نمیشناسه
ثانین اونایی که تو رو میشناسن، خودشون اینکاره ان
ثالثن، اصن تو واسه حرف ملت ارزشی قائلی؟!
لوس
هیچی نمیگن.اونجا صاحاب نداره!
من می شدم مبصر کلاس همه تونو می شوندم سر جاتون!مریم و امین شیطونی می کردین خودم می رفتم اسمتونو می دادم دفتر ولی خب بازم در مواردی شیطونی می کردم کنارتون! یگانه احتمالا میشد دست راستم که بتونه حریف شماها بشه چون من یکی زورم به هیچ کدومتون نمی رسه!
… خوب بود امین! تصور همکلاسی شدن با شماها خیلی جالبه.تو اون بچه بازی های دبستان مخصوصا!
ولی احتمالا با همه تون یه بار مچ می انداختم.آخه این کار خیلی خوبه!ادم احساس قوی بودن میکنه!D:
سعید راس میگه.بیا ببین کلاس ما چه خبره!
عمرن! اولن یگانه با ماهاس
بعدشم مگه سعید و مریم مردن؟! :دی
البته سعید مثه آدم شیطونی نمیکنه!
حرف بیخود نزن پیامی! بگم بعدافطاری چه بلایی سر حسن آوردی؟! :دی
:-”
ضمنن مثه آدم یعنی همون خفن و وحشیانه و اینا!!
مریم میشد مبصر کلاس، بعد هی جیغ میزد هیشکی بهش گوش نمی کرد و شیطنت به قوت خود ادامه می یافت(مطابق حال حاضر) بعد میرفت دفتر، از اونجایی که مسئولین یه مدرسه باید خیلی خل باشن که ماها رو با هم ثبت نام کنن پس ناظم هم بهش گوش نمی داد و خودش میومد توی شیطونیمون شریک میشد (یه چیزی تو مایه های دکتر وثوق و اینا…)
ببین من تو مدرسه مون به فروختن ادمایی که لجمو در می اوردن معروف بودما!شک نکن تو یکی رو همون اول تحویل دفترت می دادم!
ولی خب اگه شیطونیتون بهم می چسبید شریک می شدم بعدم کاری می کردم هیشکی هیچی بهتون نگه!
:-? Hm…
hatman kelasamo avaz mikardam :D.. nemidunam chera tu harkelasi ke man budam un kelas hamishe bi nazmtarino bi adab tarin kelas bud manam shar budam kami ama chon darsam khub bud nemitunestam behem gir bedan :)) … ama tahamole shoma ye maghule digast :D
:)))
بچه پررو!
.
منم همینطور بودم! شر بودم اما شرور نه! درسم هم خوب بود و معمولن با معلم ها خوب بودم اما گاه گداری هم واحد ِ راهرو پاس میکردم! :-“
تنها کاری که با دوستان تو هر دوره مدرسه انجام میدادیم چیزی جز خرابکاری شرارت نبوده!!
حالا هم اگه با هم بودیم با این سنمون که راه خرابکاری رو بهتر یاد گرفتیم احتمالا اون مدرسه رو نابود میکردیم!!
:اون اسمایلی بنفشه
!
hese ajibi behem mige amir hossein teimory va hamid abdolahan
va zoonjayi ke man mamolan eshtebah nemikonam
mitouni az hamin hala tageshon koni
man ke payeye atish sozondan bodam.
makhsosan inke ye khalafi bokoni bad khodet beshini negah koni o her her bekhandi
dar zemn on vasat bishtarin kasiam ke aziat mikardam mr saeid bod
salam arz shod amo saeid
D:
D:
D:
in che aksie?
ki goft be jaye man tasmim begiri kachal khan????? han han
وااااااااااااااااااااااای
چقدر کامنت برات اومده
آقا قبول نیس
.
.
.
.
قابل نداره آقا ;)
اگه برمیگشتم دوران ابتدایی
برای همه ی شما ها تو دفترای مشق و ریاضی تو کامنتای جفنگ مینوشتم
.
.
.
.
.
.
.
چه هدف مقدسی از بازگشت داریا!! :دی
معتفد ام که هیچ ایرادی پیش نمی اومد و همه با هم درست بزرگ می شدیم [همین طور که الان] تموم می شد و همه مثل الان لا هم غریبه می شدیم…
ویرایش کن : با هم غریبه می شدیم…