Post author:امین Post published:آذر ۶, ۱۳۸۸ Post category:وردپرس Post comments:۱۸ دیدگاه دلم برای دلتنگ بودن تنگ شده اشتراکگذاری:رایانامهبیشترتوییترفیسبوکچاپتامبلرلینکداینرددیتپینترست #نوشته های مشابه: ۶۴۰ برچسب ها: خودمونی Read more articles پست قبلیlove VS. like پست بعدیگذر… شاید دوست داشته باشید ۳۵۹ اسفند ۱۶, ۱۳۸۸ اضافه کاری شهریور ۱۸, ۱۳۸۸ بازم قر و قاطی بهمن ۱۸, ۱۳۸۸ Entry for 29-e khordad خرداد ۲۹, ۱۳۸۷ این پست دارای 18 نظر است marya پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ برادر بشین یه کم به وضع کشورت و خودت فک کن حل میشه مشکلت امین پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ خواهر شرمنده ها اما خفه شو که دیگه حوصله ی این مزخرفات رو ندارم بازم ببخشید! Hans Schnier پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ درد بی دردی؟ دواشم می دونی دیگه؟ امین پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ نه اتفاقن از اون وری نگا کنی چی؟ گاهی آدم بیخیال میشه و میزنه به بیخیالی… سعيد پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ (*) unique پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ هه…! سعيد پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ اگه میدونستم بهت میگفتم که کلاسا رو نری. یه چیزی بدست آوردی (که معلوم نیس واقعن)، در عوض خیلی چیزا رو از دست دادی امین پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ همیشه همین بوده همیشه همین خواهد بود سعيد پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ توجیه نکن رفیق، بدتر میشه امین پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ چرا گیر دادی به این کلاس؟ سعيد پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ چون جلسه نمیای، هیئت نمیای، بیرون نمیریم، و وقتی این اتفاقا می افته، کم کم اخلاقت عوض میشه. دفعه اول نیس به نظرم… سعيد پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ این قضیه واسه همه ما صدق می کنه البته امین پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ ؟! marya پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ اون وقت شب میس می اندازی نمیگی ملت سایلنت نباشن بدبخت میشن؟!! امین پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ بابات فلکت کرد؟ marya پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ بدتر!خودم ار خواب بیدار شدم! unique پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ امین ، یه سوال ! مریم بانو پاسخ ۸ آذر ۱۳۸۸ حس های مزخرف اعصاب خرد کن لعنتی! دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخنظراتEnter your name or username to comment Enter your email address to comment Enter your website URL (optional) ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم. Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA. 4 × = چهار Δ
سعيد پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ اگه میدونستم بهت میگفتم که کلاسا رو نری. یه چیزی بدست آوردی (که معلوم نیس واقعن)، در عوض خیلی چیزا رو از دست دادی
سعيد پاسخ ۷ آذر ۱۳۸۸ چون جلسه نمیای، هیئت نمیای، بیرون نمیریم، و وقتی این اتفاقا می افته، کم کم اخلاقت عوض میشه. دفعه اول نیس به نظرم…
برادر بشین یه کم به وضع کشورت و خودت فک کن حل میشه مشکلت
خواهر
شرمنده ها اما
خفه شو که دیگه حوصله ی این مزخرفات رو ندارم
بازم ببخشید!
درد بی دردی؟
دواشم می دونی دیگه؟
نه اتفاقن
از اون وری نگا کنی چی؟
گاهی آدم بیخیال میشه و میزنه به بیخیالی…
(*)
هه…!
اگه میدونستم بهت میگفتم که کلاسا رو نری. یه چیزی بدست آوردی (که معلوم نیس واقعن)، در عوض خیلی چیزا رو از دست دادی
همیشه همین بوده
همیشه همین خواهد بود
توجیه نکن رفیق، بدتر میشه
چرا گیر دادی به این کلاس؟
چون جلسه نمیای، هیئت نمیای، بیرون نمیریم، و وقتی این اتفاقا می افته، کم کم اخلاقت عوض میشه. دفعه اول نیس به نظرم…
این قضیه واسه همه ما صدق می کنه البته
؟!
اون وقت شب میس می اندازی نمیگی ملت سایلنت نباشن بدبخت میشن؟!!
بابات فلکت کرد؟
بدتر!خودم ار خواب بیدار شدم!
امین ، یه سوال !
حس های مزخرف اعصاب خرد کن لعنتی!