بعد سؤالی که پیش میاد اینه که
آدما چطور میتونن بارها شریک زندگیشون – حالا تو بگو دوست دختر/دوست پسرشون ، پارتنرشون ، نامزدشون ، دوستشون ، همسرشون … –
رو عوض کنن
و بعد به زندگیشون ادامه بدن،
احساس زنده بودن بکنن،
احساس آدم بودم بکنن
مگه محبت/علاقه/عشق… هم یه چیزیه مثل روده، که هروقت پر شد یه جا یه جوری تخلیش کنی و بازهم از اول. بازهم ادامه ی زندگی
باز هم…
؟؟؟
×
بله …اینم حرفیه..الان مشکلت چیه با این مسئله
اینا چیه ان تو بلاگت می ریزه ؟
چیزی در ما آدمهاست
که همه چیزو ممکن می کنه
گاهی وقتا فکر می کنم عجب چیز مزخرفیه
اما گاهی وقتا فکر می کنم اگه نبود دنیا یه تیمارستان بزرگ می شد
بزرگ تر از این چیزی که هست
…
فراموشی
هم درده و هم درمون
اما
بعضی آدما
هیچ وقت
هیچ وقت
هیچ وقت
فراموش نمی شن
حتی اگه خودمون هم باور کنیم که فراموششون کردیم
…
گاهی برای فراموش کردن آدما باید سر خودتو کلاه بذاری
که این خیلی دردناکه
خیانت
اونم به خودت
چه خوب که اینجا برف می آد…
…
آرامش ریختن این دونه ها مثل آرامش یه غم سنگینه
که تو سینته
به هر حال قشنگه
:| …
می دونی پسر
تجربش نکردم
ولی حالا اگه زیبا نیست، اگه زشته، اگه هر چی هست؛ دوست دارم واقعی باشه…
زشتی ها واقعی باشن؟!
لایک
new is always better ;-)
فـاک!
کسایی که این مدلی هستن یه روزی مث من و تو فک می کردن ولی یه بار که ضربه خوردن تصمیم گرفتن از هر دوستی یه چیزی به دست بیارن. هدف دار که دوست بشی، اگه طرفت پایه ی اون هدفت نباشه میکنی و میری
گه خوردن
میخوردن، خوبم میخورن