پروانه

توی روزگاری که روی صدای فریادها با صدای شلیک و نعره سرپوش گذاشته میشه
توی روزگاری که خون ها زیر پوتین ها گم میشن
توی روزگاری که صدای ضجه بین هیاهو و شلوغی به گوش کسی نمیرسه

گاهی یه نجوا از ماه ها دورتر باقی می مونه
گاهی یه نجوا از کیلومتر ها دورتر شنیده میشه
گاهی یه نجوا عجیب به دل میشینه

گاهی جای خالی یه نجوا به شدت حس میشه

ادامه خواندنپروانه

یه شهری هست که همه شون مسافرن

  • Post author:
  • Post category:تضاد

و خدا انسان را آفرید

و بهشت را

و انسان حماقت را آفرید

و جهنم را

و دوستی را

و فراموش نکردن را

و خیانت را

و فراموش نکردن را

ادامه خواندنیه شهری هست که همه شون مسافرن