روزگار
نوشته شده توسط امین در 2 آوریل 2017دلم اینجا رو میخواد…
تو زندگی یه وقت هایی هست که آدم باید انتخاب کنه
بین چیزهایی که میخواد
و چیزهایی که احتیاج داره
زندگی مثل مجموعهای بیپایان از بدبختیهاست
که تنها
پیامهای بازرگانی مختصری از خوشبتی داره
—————–
وقتی آخرش زندگی به طرز هیجان انگیزی بههم میریزه
یه لحظه میبینید تصمیم بد و بزرگی گرفتین
تصمیمی که شما رو به گُهخونه میرسونه
—————–
میبینید؟
لازم نیست حتما یه ابرقهرمان باشید تا به دختره برسین
نیمهی گمشدهتون از شما یه قهرمان میسازه
جنگ پایان یافته است
ما در آن برههی شیرین هستیم، که همه موافقند
… که اتفاقات هولناک اخیر را تکرار نکنیم
البته، ما موجوداتی بیثبات و احمق هستیم
که حافظهای ضعیف
و استعدادی عالی برای نابودی خود داریم
ولی خدا را چه دیدی؟
شاید این بار درس عبرت گرفتیم…
یه ضرب المثل قدیمی باید میبود که میگفت
پدر سوخته تر از ایرانی ها، خودشونن…
آدمی همیشه کسی را که دوست می دارد می آزارد
کافی ست کمی عشق به آن اضافه کنید،
بعد همه چیز رو به راه می شود
کتاب عاشقانه ها، گزیده ای از شعر های شل سیلوراستاین (عمو شلبی)
شانس آدم ها برای پیدا کردن آدم مناسب شون چقدره؟
۱ به ۷۰۰۰۰۰۰۰۰۰ (هفت میلیارد)؟
۰٫۰۰۰۰۰۰۰۰۰۱۴ = ۱/۷,۰۰۰,۰۰۰,۰۰۰
:) خدا ما که سر از کار ت در نیاوردیم
آدم ها رو زیاد فشار نده
ازشون چیزهای خوبی در نمیاد
– زندگی مشترک طولانیای داشتی؟
+ نه به اندازه کافی طولانی… ۴۲سال
– وای! چطور بود؟
+ میدونی… وقتی مردم میگن که میخوان با همدیگه پیر بشن؟
– اوممم
+ خب، ما اینطور بودیم
وقتی ۲۰ ساله بودیم، همدیگه رو دیدیم
من ۲۰ سالم بود
اون ۱۹ سال
و چیزی که خارق العاده بود
این بود که اون واقعاً عوض نشد
انجام دادن این کار سخته
طوری زندگی کرد، انگار چیز سادهایه
همیشه… حتی اگه نبود
—————–
فکر کردم میتونم انجامش بدم
فکر کردم میتونم اون مردی باشم
که بهت گفتم…
که میشم
…و بعدش، یه جایی در مسیر زندگیمون
فکر کنم تو رو از دست دادم
اما در واقع این من بودم… من گم شده بودم…
این دنیا خیلی گیج کنندست
و من برای لحظهای گند زدم
و حالا دارم میبینمت که آمادهای که همه چی رو بخاطر من از دست بدی
اجازه نمیدم این اتفاق بیفته…
دوستت دارم
و اگه اجازه بدی، خیلی بهتر از قبل خواهم بود…
هرکس یه جور سقوط میکنه
یکی با خوردن سیب
یکی با پول
یکی با هواپیما
یکی با عاشق شدن
مهم اینه که…
۱۴تیر نوشته بودمش
آدم های موبایل به دستی که هرکدوم توی یه جور شبکه ی ارتباطی هستن و تشنه ارتباط…
در حالی که ارتباط هاشون با عزیزترین هاشون قطع شده و دنبال برقرار کردن ش هم نیستن…
زن را نباید فتح
زن را باید حس
کرد
کاش میشد تمام نشد و رسید
جاهای خالی را
با خودت پر کن
آیا خود او… خود واقعی او، کافی بود؟
این بار جادویی نبود که کمکش کند
شاید این بزرگترین مخاطرهای باشد، که ما به آن دست میزنیم
اینکه ما را آن طور که هستیم، ببینند
——-
یکی از کنایههای افسرده کنندهی زندگی، اینه که
افرادی که به دنبال قدرت هستن ،برای بدست آوردنش کاملاً مناسبن
و برای استفاده کردن از قدرت اصلا شایسته نیستن
بدونی با کی و برای چی جنگیدی
دیگه یه سری چیزا به تخمم نیست
اینکه بتونی بگی تلاش ت رو کردی…
یه معلم شیمی داشتیم، آقای طهرانی. مرد بزرگی بود… توی مباحث واکنش های شیمیایی میگفت: موادی که بهتر واکنش نشون میدن، زودتر از بین میرن
توی زندگی هم همینه، آدم هایی که نقش شون رو بهتر انجام میدن، توی واکنش های زندگی آدم ترن، زودتر از بین میرن
اینه که باید انتخاب کرد…
نقش بهتری رو ایفا کردن و زودتر از بین رفتن؟ یا طولانی تر باقی موندن؟
Red pill or blue pill
“You take the blue pill, the story ends. You wake up in your bed and believe whatever you want to believe. You take the red pill, you stay in wonderland, and I show you how deep the rabbit hole goes.” The term red pill refers to a human that is aware of the true nature of the Matrix
فیلم ماتریکس رو ببینین…
هرچند تا چندتا مقاله در موردش نخونین و چند بار نبینین ش و چندتا کتاب و نقد رو در موردش ورق نزنین، عمق ش رو متوجه نمیشین
اما ماتریکس رو ببینین
بعضی ها میکُشن
بعضی ها زخمی میکنن و میرن
بعضی ها اما زخمی میکنن… و تا دوباره طرف داره بلند میشه، ضربه بعدی رو میزنن
آدم های زخمی…
آدم ها هرچی زخم هاشون بیشتر باشه، آدم های قوی تری هستن
آدم های قوی ِ خوب، خیلی مفیدن و آدم های قوی ِ بد، خیلی خطرناک…