انار…
نوشته شده توسط امین در 4 خرداد 1392نو روز
نوشته شده توسط امین در 30 اسفند 1391همیشه گفتیم درست میشه…
اما هیچی درست نمیشه مگه اینکه خودمون بخوایم درستش کنیم
امیدوارم تو سال جدید همهتون همه چیز درست بشه، حداقل به سمت درست شده پیش بره…
عکس: ۲۴ اسفند نود و یک – پارک جمشیدیه
D:
نوشته شده توسط امین در 28 شهریور 1391از همینجوری ها
نوشته شده توسط امین در 14 تیر 1391یه زمانی هم بود تفریحمون عکس گرفتن بود… – خرداد نود و یک
زن
نوشته شده توسط امین در 27 خرداد 1391عکس اول از علیا ماجده المهدی. همون دختر مصری که لخت شد* و نصف دنیا رو بهم ریخت
و احتمالن اولین عکس خوبشه، قطعن نه از لحاظ تکنیک عکاسی بلکه به لحاظ بیان ش
عکس دوم هم از Cristina Otero دختر ۱۶-۱۷ ساله که سلف پورتره های خلاقانه ای میگیره
* ظاهرن برابر با: انداخت بیرون، کشید پایین!
شهر سایه ها
نوشته شده توسط امین در 8 اردیبهشت 1391هیچ چیز فاصلهی بین آدمها را بهبود نمیبخشد…
آدمهای شهر سایهها، شبیه به ما هستند. به ما که در کنار هم و دور از همیم…
برداشتی از نوشته ی نازنین طباطبایی یزدی
عکس ازAlexey Titarenko
گوش بدین
The Best Pessimist – Love Is… – 2012
عکس… :)
نوشته شده توسط امین در 9 بهمن 1390من اول میخواستم این روی توی + آپلود کنم
بعد دیگه ۲-۳ جا آپلود کردم! :د
اینم اصلش
یه دریاچه ست سمت غرب کشور – دریاچه زریوار (در فاصله ۳ کیلومتری غرب شهر مریوان، کردستان)
حالا این چی هست؟
یه جور ویرایش عکس که نمایی شبیه به نمای ۳۶۰ درجه ی لنز های فیش آی ( چشم ماهی!) میده
digital photography school – fisheye photos
هرچند اوضاع همه و همه چی به هم ریخته ست… بماند که خودمون هم کم مقصر نیستیم
اما دوباره باید عکس بگیرم. گاهی دلم میخواد، شایدم دلم تنگ میشه
باید بیشتر یاد بگیرم :)
دیگه بگم که…
۶۴۰
نوشته شده توسط امین در 7 آبان 1390خیلی وقته آنچنان عکس نمیگیرم
وقتش نیست
دوربینش نیست
رفیق پایه ش نیست
شایدم…
دلش؟
عکس های مریم رو که میبینم خوشحال میشم. که چقدر بهتر شدن عکس هاش ( یه چنتایی برین پایین تر، پست های قدیمی تر رو ببینین، بعضی هاشون از این چنتای آخر بهترن)
این عکس هم، همین چند روز پیشا. تراس ِ خونه. این اواخر رفیق شده بودن. از توی دستم هم دون میخوردن
صبح تا شب اینجا ولو بودن، نمیدونم؛ دلتنگ صاحبشون نمیشن؟
…
نوشته شده توسط امین در 24 اردیبهشت 1390ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود / وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او / گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون / پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان / کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان / دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم / چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم میرود
با آن همه بیداد او وین عهد بیبنیاد او / در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین / کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود
شب تا سحر مینغنوم و اندرز کس مینشنوم / وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود
گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل / وین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من / گر چه نباشد کار من هم کار از آنم میرود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن / من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بیوفا / طاقت نمیارم جفا کار از فغانم میرود