ای بابا D: ‏

اولین زنی که یه مرد دیگه ازم گرفتش خاله کوچیکم بود،

که تا پیش از اینکه شوهر کنه مربی مهد کودکم بود

خیلی باهم رفیق بودیم و کلی از وقتمونم باهم بودیم. همیشه هم بعد از مهد با من میومد خونمون…

تا مدت ها بعد از ازدواجشون به سبک خودم با شوهرش مبارزه منفی میکردم

 

البته من که خیلی یادم نمیاد. اما هنوز هم تو مهمونی ها گاهی فامیل از رشادت هام برای پس گرفتن زنی که دوستش داشتم تعریف میکنن!‏

این پست دارای 6 نظر است

  1. Asiyeh

    اخی الهی …چه ناز …

  2. سرور

    :)))))
    کاش همینطوری خوب بودی الانم که اندازه خَر ِ خان شدی
    بخش دیگه کامنتمم توی گودرم برو ببین که شر کردم
    +
    همیشه آرزو داشتم خاله دایی عمو یا عمه مجرد داشتم. یکی از دوستام خاله ش ازش دو سال بزرگتر بود و چه دنیایی داشتن با هم! آخی مربی مهد :))

    1. امین

      به شکست عشقی مردم میخندی؟! :د
      از کجا میدونی نیستم؟؟
      بیا معلم مهدمون شو چک کن
      سریاله؟! همون بخش که میخوای رنده م کنی از روی عشق و محبت و اینا دلبندم؟؟
      خاله کوچیکتر هم خوبه :-” البته برا تو نمیدونم! هرچند تو هم… :د

  3. درمه

    آخی!!
    چقدر باید جالب بوده باشه امین کوچولو و احتمالا بور و تپلی که از شدت حسودی سرخ میشه و مثل همیشه مبارزه میکنه :))) احتمالا کلی طرفدار داشتی توی اون وضعیت ;)

    1. امین


      اونوقتا از خجالت سرخ میشدم
      حسادت رو نمیدونم

دیدگاهتان را بنویسید

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.