بدون عنوان

تا یه جایی از این درد میکشی که خاطره ها، حرف ها، زخم ها و خوشی ها به ذهنت هجوم میارن و نمیتونی جلوشون رو بگیری. یادآوری بعضی چیزها و مقایسه شون با حال، زجر آوره

از یه جایی به بعد به این توانایی میرسی که میتونی جلوی ذهنت رو تا حد زیادی بگیری، اما از این درد میکشی که حس میکنی داری به شکل خود خواسته یه چیزایی رو پاک میکنی، یه چیزایی رو به مرور فراموش میکنی. این حس که داری یه تیکه هایی از وجودت، از خودت، از زندگیت رو میکنی و میندازی دور…

 

چقدر چیزای زیادی هستن که منجر به آسودگی میشن اما خوب نیستن، درست نیستن. و آدمیزاد هم که عافیت طلب…

انتخاب ِ سختیه…‏

این پست دارای 24 نظر است

  1. 2nya

    حست بدجوری آششناست،
    علامت اینه که داری میری جلو، و این خیلی خوبه
    یه اتفاق طبیعی‌ای هم هست. حتی منی که حافظم عین نوار ضبط میکنه همه چیزو، خاطرات زجرآور فراموشم میشه. مکانیزم دفاعی بدنه یحتمل!
    الانه ها وقت اینه که بشنوی ” خودت از همه چیز مهم تری”
    این حرفو خیلی وقت پیش سرور به من زد. نه یک بار، نه دو بار، چندین و چند بار. و چه کمک وحشتناکی بهم کرد.
    الان یادم افتاد یه بوس محکم بکنمش بابت این جملش

    1. سرور

      :****
      :)

      1. امین

        اوهوی سرور! اینجا وبلاگ منه
        ابراز محبت فقط به من آزاده!
        گفته باشم!
        D:
        ;)

    2. امین

      آره
      منتاها مشکل اینجاست که گاهی شاید رفتن خوب نباشه
      گاهی هم شاید جلو رفتن خوب نباشه
      نمیدونم. شاید باید پیچید، شاید دور زد، شاید برگشت
      نمیدونم

  2. naatoor

    سلام.
    راستش قبلا فک می کردم می نویسی که جلب توجه کنی .
    یعنی تو نوشتهات یه آدم نمی دیدم که داره حرف می زنه .
    یه بچه بود که اسباب بازیا رو رو سر خودش خورد می کرد و هر حرکتی می زد که بقیه یه عکس العمل نشون بدن و نگاش کنن.
    بدتر از همه اینکه اسباب بازی های تو ، توی این تاتری که بازی می کنی خیلی بیشتر از یه اسباب بازی هستن اگه بفهمی که بشه اینجا چیزی ازشون نوشت .
    یادته یه داستان بود ، دقیق یادم نیست که عاشق رفت در خونه معشوق بعد معشوق گفت چی می بینی اینجا …. ولش کن ربط دادنش مشکله .
    می خوام اینخ بگم که اگه واقعا دردی هست و بود هیچ وقت نباید حرفی ازش می زدی . این درد تو ماله تو چیزی که فقط تو باید حسش کنی چیزی که قراره تو رو تو کنه . دلیلی نداره جایی حرفی زده بشه مگه این که واقعا درد نباشه که یه اسباب بازیه.

    1. امین

      هیچ کس در مورد چیزایی که اینجا می نویسم باهام حرفی نزده خارج از محیط اینجا
      اون2-3 نفری هم که قبلن حرف زدن، چیزی رو از اینجا متوجه نشدن و خارج اینجا بودن
      دلیلی نداره که اینجا چیزی ننویسم. می نویسم تا بمونه. تا باشه. و شاید تا بقیه هم تجربه ش کنن
      یه زمانی ملاحظاتی داشتم و نمینوشتم از بعضی چیزا. ولی بعد تصمیمم رو گرفتم. دیدین که وبلاگ دیگه ای راه انداختم و دارم که شاید حتا خودمم خیلی نمی پسندمش!
      فکر میکنم شاید بشه گفت مزایای نوشتنش بیشتر از معایب ننوشتنش باشه
      اینجا یه وبلاگ شخصیه نه یه سایت عمومی
      اشاره ی مستقیم به کسی نمیشه
      کسی نگفت ننویس، اگه فردی یا افرادی که نوشته ها بهشون ربط داره ازم بخوان، رعایت میکنم
      تا وقتی که مسائل به طور جدی و جور دیگه ای وجود داشتن نمی نوشتم
      اگر کسی بخواد در مورد نوشته های اینجا باهم حرف بزنه و غریبه باشه احتمالن برخورد خوبی نمی بینه
      اگر نزدیک باشه احتمالن جوابی که میشنوه اینه که اگر جنبه ش رو نداری نخون. نمیخوام در موردش حرف بزنم
      اینجا بخشی از یادداشت های روزانه ی شخصی منه
      اسباب بازی ای وجود نداره

  3. naatoor

    نظری ندارم . چون فکر می کنم بی فایده باشه نظر دادن چون تو مثل خودت فکر می کنی فقط .منظورم اینه که برای اون چیزی که هست فکر می کنی نه برای حقیقت در نتیجه میشی ” گربه مرتضی علی” هر جور ولش کنی چهار دست و پا میاد پایین.
    ولی من به همون راحتی که یه سایت عمومی رو می بینم وبلاگ تو رو هم می بینم . فکر کنم همین کافی باشه واسه این که بگیم همچین کم از عمومی نداره که خوب این خاصیت این دنیای مجازیه اگه منظورت از شخصی بودن نوشته هاست . آره خوب منم همینو می گم.پس بهتره بگی که اینجا بخشی از یادداشت های روزانه شخصی منه که عمومی میشه.و اگه منظورت از عمومی نبودن حضور امثال من تو این وبلاگه . اوکی . کافیه بگی . قول می دم دست بزارم جلوی چشام از لای انگشتامم نگاه نکنم.خوبه؟فقط بگو.باشه؟
    اولا من گفتم بعضی از چیزا که آدم تجربه می کنم.چیزایی کاملا درونیه که ارزششون تا وقتیه که تو درون آدم بمونن.گور بابای بقیه که شاید تجربه کنن یا کرده باشن.و فک کنم که شاید این خودش دلیلی از بی ارزشی چیزی باشه که نیاز به نوشتن در جایی داشته باشه که ثبت بشه و بمونه.
    حرف من این بود که گاهی اگه آدم سکوت کنه و چیزی رو فقط در درون خودش احساس کنه فارق از همه هستی و دیگران هم ارزش اون چیز حفظ می شه هم تو برآیند این فرآیند سر آخر چیزی رو تشکیل می ده که فقط تویی.
    ببین در کل قصد جسارتی نبود.اینجا ماله توست و منو تو شناس نیستیم پس شاید حق ندارم اینجا چیزی بگم پس سر آخر اضافه می کنم اینا نظرات شخصیه منه که ممکنه همشون غلط باشه و یا همشون کاملا درست باشه.
    نظر تو چیه ؟

    1. امین

      نه مشکلی با حضورت ندارم. چرا داشته باشم؟!
      خیلی هم خوبه که نظر میدی
      به حرفات فکر کردم از دیشب و بازم فکر میکنم
      اما هنوزم دلیل کافی برای اینکه اینا حتمن باید درونی باشه پیدا نکردم
      گفتم، منم قبلن نمی نوشتم. اما از یه جایی به بعد تصمیم گرفتم بنویسم
      اگر هم الآن قانع بشم که اصلن نباید باشن حاضرم اینجا رو هم تعطیل کنم!
      بیشتر بگو. من دلیلی که گفتی رو پیدا نکردم. یعنی واضح و قانع کننده نبود
      وگرنه اون دیدگاه رو هم قبول دارم. ولی تضادی بین این نوشتن و ننوشتن پیدا نمیکنم. نمیدونم کدوم بهتره. فک میکنم این یه جوره و اون یه جور
      هوم؟

  4. naatoor

    avalesh neveshtam nazari nadaram,ama in hame neveshtam.
    taghsire in ahange Christina Aguilera – Hurt adamo tahrik mikone ke benevise , vali man ehsas mikonam yani in jur ke mishnavam ke to daghighe 1:26 ahang in Christina Aguilera aabe binisho mikeshe bala

    rastesh khastam begam az man del gir nabash , ghasd narahat kardaneto ba harfam nadashtam

  5. naatoor

    ببین من فکر می کنم . که این بیشتر بر می گرده به نتیجه عمل . بیا فکر کنم که تو از اینجا نوشتن دنبال ارضای احساسی یا نیازی نیستی . که خوب منم اینو قبول دارم . پس بیا راه درستو نتیجه عمل به تو نشون بده . تا حالا درد ها رو اینجا می نوشتی و کلا همه چیزو خوب نتیجه احساسی که بت داده رو تجربه کردی .
    حالا یه مدت ننویس . یه دفتر و قلم بزار و هر وقت خواستی اون جا بنویس و کلا همه چیزو تو خوئت نگه دار و رازی میان قلم و دفتر و خدات.
    و آنگاه اون طور زندگی هم تجربه کن . اون وقت فکر کنم خواهی یافتن که چطور بودن بهتر است .

  6. Asiyeh

    سخنی نیست دردی ایست که به سراغ می اید …ازدل برود هر انکه از دیده رود..
    بی معنی بود ..همین جوری اومد …

  7. Asiyeh

    amin khob nabodanet man ro ham be khob nabodan soq mide ..in adate mane …bayad tarkesh konam.

  8. یک‌بارگی

    خب حالا که کامنت ناتور برات تبدیل به چالش شده بذا رمن کمی رک باشم، یا چیزی که توی دلم بوده بیاد رو زبونم. برای نظم دادن به ذهنم شماره می‌زنم، و ببخشید اگه آشفته شد. خیلی خسته‌م، تمرکز کافی ندارم. ولی نمی‌تونم نگفته برم بخوابم!

    1. از معدود کسایی هستی که با وجود این‌که شاید فقط یک-سوم مطلب‌ات برام جالب باشه، اما به محض این‌که می‌بینم آپ کردی می‌خونم. این به خودی خود یعنی یه کشش پنهان یا یه جاذبه‌ی ناخودآگاه داری برای ذهنم، حتا اگه نتونم توضیح بدم چرا (این‌جا نتونم درواقع یعنی ندونم).

    2. با ناتور شدیدن مخالفم و توضیح خواهم داد چرا. این‌که می‌گم شدیدن به خاطر اینه که شدیدن نظرش خطرناک و مخربئه. به نظر میاد آدم اهل فکری باشه، اما به نظرم متکبره (معذرت می‌خوام که ندیده نشناخته اتهام وارد می‌کنم، ولی چاره‌ای ندارم برای توضیح حرف‌هام متوسل بشم به دریافت‌های شخصی‌م). کامنت‌اش معمولی نیست. چالش‌برانگیزه. چون سطحی نیست. حتا نمی‌شه گفت غلطه، چون گاهی درسته. ولی چرا خطرناکه؟ این کمی بیشتر توضیح می‌خواد.
    ایشون دارن یه گزاره‌ی روان‌شناسی درد رو تعمیم می‌دن به همه‌ی انسان‌ها، و به عنوان حکم کللی انتظار دارن برای همه جواب بده. در صورتی که روان‌شناسی یا حتا جامعه‌شناسی غالبن حکم کللی صادر نمی‌کنه چون می‌دونه آدم‌ها با هم فرق دارن. و اصلن اگه فرق نداشتن علمی به این نام وجود نمی‌داشت. حالا ایشون چیزی که فکر می‌کنه درسته (و لابد مواجهه با درد، در مورد خودشون این‌طوری درست‌اش‌ئه) رو به عنوان حکمی برای عموم صادر می‌کنه. همین که این آدم خودش رو روانکاوی کرده و به این نتیجه رسیده یعنی اهل فکره، اما همین تکبری که باعث می‌شه نظرش رو تعمیم بده عامل ایجاد اون خطرناک بودنه که گفتم.

    3. خیلی واضحه که هرکسی در مواجهه با درد یه رفتار خاص داره که ممکنه با رفتار دیگران شباهتی نداشته‌باشه. این‌طور نیست که با این توجیه بگیم «پس همه‌ی رفتاره درسته»، چون خیلی رفتارها حتا با درنظر گرفتن تفاوت‌ها، غلطه. اما این طور هم نیست که بگیم اگه واقعن درد داشتی باید شبیه چیزی که من می‌گم می‌بودی. پس حالا که شبیه اون نیستی یعنی داری بازی درمیاری.

    4. بزرگ‌ترین دردهای دنیا از کجا شناخته شده؟ از وقتی اولین نفر اون درد رو نوشته و بقیه فریاد تایید برآوردن که «آره آره خودشه». اون کسی که این درد مشترک رو نوشته یا نویسنده‌ست، یا شاعره، یا یه وبلاگ‌نویس ساده مثل من و تو. اما «درد» رو شناخته، و تونسته بنویسه ازش. شاید همه‌ی آدم‌ها عاشق شده‌باشن تو زندگی‌شون. ولی چرا «حافظ» فرق می‌کنه؟ چرا مولانا فرق می‌کنه؟ چون اینا تونستن حس مشترک انسانی رو روی کاغذ بیارن. یا حتا یه نقاش و یه عکاس و…
    می‌شه بگیم اینا واقعن اون حس رو تجربه نکردن، چون اگه تجربه می‌کردن چیزی ازش نمی‌گفتن؟ می‌شه بگیم تو واقعن همسرت رو دوست نداری، چون اگه دوست‌اش داشتی به‌اش نمی‌گفتی؟
    دوباره تاکید می‌کنم، گاهی، گاهی، گاهی، در بعضی موارد و برای بعضی آدم‌ها این روش خوبه و درسته. اما نباید و نمی‌شه تعمیم‌اش داد.

    5. بنویس. هرچی که دوست داری بنویس. حتا اگه واقعن درد رو تجربه نکردی بنویس‌اش. حتا اگه حرف ناتور درست باشه. می‌دونی چرا؟
    ممکنه تو، حالا که درد رو فقط کوچیک و مختصر لمس کردی، ازش بنویسی شاید به عنوان یه سپر دفاعی، به عنوان مقابله با چیزیکه می‌ترسی اتفاق بیافته. ولی اگه برسه اون روزی که درد کامل رو تجربه کنی (با فرض این‌که ناتور درست بگه و حالا نکرده‌باشی) حتمن در برابر-اش آمادگی بیشتری داری، چون از قبل به‌اش فکر کردی. واکسینه نشدی، ولی مقاومت‌ات بیشتره. اون روز یاد این نوشته‌های خودت می‌افتی، و درواقع درست لحظه‌ای که هیچ‌کس تو رو نمی‌فهمه، خودت، خود چند سال و چند ماه پیش‌ات به کمک‌ات میاد. فلان نوشته‌ات یادت میاد. خودت هم‌درد خودت می‌شی. آروم می‌گیری. راحت‌تر باهاش کنار میایی.

    بنویس

    همه‌ی عمر، مردم دردآشنا می‌گردن دنبال کسی که درد-اش با درد اونا مشترک باشه و بتونه خوب بیان‌اش کنه.
    چرا یه فیلم، یه داستان، یه شعر دردآور به آدم می‌چسبه؟ چون درد مشترکه. گیرم که تجربه‌ش نکرده‌باشیم، اما فکر می‌کنیم تجربه‌ش خواهیم کرد. این‌که یکی بیان‌اش کرده التیامه. نه کامل، ولی خوبه.

    بذار حرف‌هام رو با یه جمله از رومن گاری تموم کنم. اگه بپذیریم که این‌طور وبلاگ‌نویسی هم یه بخشی از ادبیات یا هنره، گاری می‌گه:
    «هدف هنر نجات جهان نیست؛ این است که دنیا را پذیرفتنی‌تر کند».

    دیگه چه اهمیتی داره تو واقعن درد رو کشیدی یا نه؟ وقتی به‌خوبی و نامصنوعی بیان‌اش کردی، برای پذیرفتنی‌تر شدن دنیا کافیه…

    بنویس
    بنویس
    بنویس

    1. امین

      آقا من نخونده از اینکه این همه نوشتی خیلی خیلی ممنونم
      بابت این محبتت :)

    2. امین

      خب خوندم
      اول که بازم ممنون که نظرت رو گفتی
      بعدشم، آره. منم ناتور رو نمیشناسم اما آدمی ِ که فکر میکنه به نظرم
      در مورد حرفت هم. خوب بود
      باید به این هم فکر کنم :)

  9. سرور

    فقط می تونم بگم می فهمم
    کشیدم

    بدشو کشیدم …

  10. Asiyeh

    اوههه کی میر ه این همه راهو …اخرش چی شد طرف گفت ننویس تو گفتی می نویسم ؟
    اصلا به کسی چه که تو داری تو وبلاگ شخصی ات چی می نویسی …شاید بخوای یه تجربه س.ک.س رو اینجا یادداشت کنی …به کسی مربوط نیس ..می تونه نخونه ..می تونه نیاد …می تونه دیدگاهی ارائه نده …
    در هر حال اینجا ماله تو مثه یه حریم …حالا اگه یکی اومدو خوند یه چیزی نوشتو اینها دلیل نمی شه که بیاد در مورد اینکه بنویسی یا نه تصمیمی اتخاذ کنه …
    در هر صورت ..

    1. امین

      نه خب
      اون نظرش رو گفت مام نظرمون رو گفتیم. خوبه دیگه. بعدم گفتم منم قبلن به همین فکر کردم. نمیدونم، شاید ننوشتم اینجوری دیگه. ولی گاهی نمیشه. سخته
      چه خشن!
      نه اگه کسی با دلیل نظرش رو بگه من مشکلی ندارم
      خوبه

  11. یکی

    be nazare man to alan khodeti va in kheyli khobeee
    hadeaghal man dost daram
    inke khodet dari ye kar mikoni kamkam khateraharo faramosh koni mese in mimone dari arom arom khodeto zajr midi midonmam kheyli sakhtee
    in khobe
    ye ,marhaleyi mirese ke kamkm khodesh faramosh mishe
    mesle post andakhtann
    ama manam nemindonam sode in post andakhtan chiye ama??

دیدگاهتان را بنویسید

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.