۳۹۷

نوشته شده توسط امین در 27 اردیبهشت 1389

الف
شین
کاف …

۱۸ دیدگاه دسته‌بندی : وردپرس

۱۸ دیدگاه برای “۳۹۷”

  1. unique گفت:

    دونه دونه
    می چکن
    آروم
    بی صدا
    نفستو یه ذره نگه می داری
    نمی خوای کسی بفهمه
    نمی ذاری تند بشه
    نمی ذاری هق هق بشه
    فقط می ذاری ببارن

    آروم آروم

    گاهی سرتو می کنی تو بالش
    گاهی ملافه رو می کشی رو سرت
    خلوته خودته ُشوریه اشکای خودت
    راهشونو باز می کنن
    وقتی خودت راهی نداری
    اونا راهششونو بلدن
    وقتی دردت می گیره
    اونا دیگه لازم نیست تو زندون بمونن

    آروم آروم
    می چکن

    چشمات قرمز می شه
    می سوزه
    پلک می زنی
    فکر می کنی

    یه چیزی هست
    یه چیزی که نمی ذاره

    اشکات آرومن
    اما خودت…

  2. سعید گفت:

    تلک آیاتً بینات من ربک
    لعلکم تتذکرون…

    (*)

  3. موبد گفت:

    چای می نوشم اما
    فنجان
    از اشک پر شده است

  4. 2nya گفت:

    شازده پسر ما برگشتیم اومدیم ریدر رو چک کردیم،هی رسیدیم به بلاگای تو و دیدیم اوضاع الف شین کافی انگار کلا.غم نخور رفیق!پایه ی دو روز بودن دنیا نیستم،ولی پایه ی گذشتنش هستم.که می گذره،که می گذره

  5. میم.پ.ژ گفت:

    خ
    ر
    الف
    ب
    ت
    ی
    میم

دیدگاه‌تان را ارسال کنید ...


Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.