۱
آخرین قسمت هری پاتر رو نگاه کردم
هیچوقت نخوندمش
نمیدونم اون هایی که خوندنش چقدر باهاش گریه کردن
۲
امروز وقتی صدای انفجار و موج لرزشش احساس شد، ترس رو توی چهره ی آدم ها دیدم
نه که خودم نگران نشده باشم، اما ترس و هول شدن و شلوغ کردن نه. نه اون ۱-۲ باری که زلزله اومد و نه امروز
اما آدم هایی رو دیدم که با کلی کبکبه و دبدبه شون هول شده بودن و نگرانی توی چهره شون مشخص بود
چند ده یا حتا چند صد نفر کارشناس و مهندس و مدیر و پرسنل ایران خودرو که از ترس حمله ی هوایی و انفجار ریخته بودن توی محوطه ی شرکت
به مامان و بابا و فاطمه اس ام اس زدم
به مامان زنگ زدم، سر کلاس بود. گفتم از بابا خبر بگیر و بهم خبر بده. امروز پاسداران بوده یا پارچین؟
چند روز پیشا باهاش دعوام شد. خیلی حرف نمیزنیم
شاید یکی از اون غرور های احمقانه ی مردونه. زنگ نزدنم رو میگم
مثل هری پاتر و رون که هیچوقت همدیگه رو بغل نکردن
هرچند راستش دیگه خیلی همو نمیبینیم
۳
به فیلم هایی که مدت زیادی باهاشون همراه میشم یه حس خاصی پیدا میکنم. اونهایی که توشون یه مسیر هست. یه هم مسیر. جدا شدن دوستان. خیر و شر. انتظار. اون لحظه های آخر سیاهی ِ قبل از سپیدی
ماتریکس
ارباب حلقه ها
هری پاتر
…
۴
زندگیم خیلی شلوغ شده
وقت هیچ چیزی رو ندارم
نمیدونم
شاید هم تازه خلوت شده
از آدم ها
۵
یه ذره بچه بوده ها! +
دافی شده برا خودش! +
D:
آدما سرشون شلوغ باشه کمتر فکر میکنن. خوبه.
آره
ولی نه لزومن
اتفاقن به نظر من هرچی کبکبه و دبدبه بیشتر، هرچی کلهگندهتر، هول و وَلای ازدستدادن هم بشتر.
اگه نمیترسی(کمتر میترسی) شاید بخاطر اینه که خونه و زندگی و زن و بچه نداری.وابستگی نداری. شاید البته!
این مردم بیچاره!! …
تأثیر داره مقداری
بعد من هیچوخ دلم نخواسته هریپاتر رو ببینم، چرا؟!!
یعنی قسمت اولشُ دیدم، فقط در شگفتی موندم که دنیا عاشق چیِ این فیلم شدن.
قسمت دومشُ هم تیوی گذاشت، ولی حوصلم نکشید درست ببینمش.احتمالن دوبله و سانسوراش رو اعصاب بوده.
تو مدرسهمون هم هیچکی دوسِش نداشت، بجز یه نفر که مام مدام مسخرهش میکردیم و البته هنوزم پیش بیاد، میکنیم:د
نمیفهمم چرا این ۳-۴ سالِ اخیر هرکیُ میبینم، تعریفشُ میکنه!
منم خیلی علاقه ای به خوندنش نداشتم
مخصوصن که همه میخوندنش و من کلن خیلی از این سیستم ِ همه گیر شدن خوشم نمیاد
وقتش هم نبود
اما بعد از دیدن فیلم هاش راغب شدم یه مقدار
هرچند دیگه شرایطش گذشته
البته 5-6 تا از فیلم هاش رو پشت هم دیدم ها. اینم مؤثره
یه چیزی تو دلم گفت که بزرگ شدی امین.
:)
هوم
دل…
بینم
حالا یعنی از همون تو زبون وا کرده؟
مگه بچه ی تو نباشه!
:د
هوم …خلوت شده …..از ادمها …حس می کنم این روزها خیلی تو خودتی …این تو خودت بودن ها واست خوب بوده؟دلم برات تنگ شده بس که این روزا ساکت و بی هیجان شدی …
دل؟ تنگ شدن؟ بیرون که همو ندیدیم حتا
هستم. مشغولم خیلی. با کسی هم ارتباط ندارم آنچنان
بلاگ هام
گوگل پلاس مطلب شر میکنم گاهی
فیس بوک و توییتر هم گاهی
مگه باید دید؟
باید؟ نه فکر نکنم
اما مؤثره
برای منی که خیلی وقته سعی میکنم برای یه عده از دوستایی که باهم بودیم هم دلتنگ نشم، مهم نباشن که دلتنگ بشم، یه مقدار متفاوته
خیلی وقته سعی میکنم دلتنگ کسی نشم