گذشته ها نگذشته
آدما ماجرا ها رو پشت سر میذارن
اما آدم ِ بعد از اونها همون آدم ِ قبل نیست…
آدما ماجرا ها رو پشت سر میذارن
اما آدم ِ بعد از اونها همون آدم ِ قبل نیست…
دختر یکی از همسایه ها مرده. هم سن من بود
به مامان میگم. حالش دگرگون میشه، چهره ش قرمز میشه، صداش در نمیاد… بعد از مدتی هم پا میشه و میره خونه ی همسایه مون
من اما
نسبت به مرگ آدما، احساسات آنچنانی و انفجاری و خاصی ندارم. از بچگی همینطور بودم. مرگ آدما بیشتر منو به فکر فرو میبره؛ بیشتر فکرم رو درگیر میکنه تا احساساتم رو
یادمه دوم دبستان که بودم، یکی از پدربزرگ هام فوت کرد… نشسته بودم در ِ مغازه ش… خیره شده بودم به زمین… عموم اومد و پیدام کرد. آروم نشست پیشم. شروع کرد به حرف زدن و اشک ریختن… انقدر گریه کرد تا بالاخره اشکم رو در آورد!
به نظر من اما
چیزای زیادی بدتر از مرگ هست…
مرگ، گاهی حتا باعث میشه آدما محترم باقی بمونن… یاد و خاطره شون خوب و شیرین باقی بمونه. باعث میشه تبدیل بشن به حس فقدان، نه زخم…
اون اواخر یه بار بهش گفتم: فلانی این روندت رو عوض کن. دیر میشه ها…
جواب داد: چی دیر میشه؟
:|
اولین زنی که یه مرد دیگه ازم گرفتش خاله کوچیکم بود،
که تا پیش از اینکه شوهر کنه مربی مهد کودکم بود
خیلی باهم رفیق بودیم و کلی از وقتمونم باهم بودیم. همیشه هم بعد از مهد با من میومد خونمون…
تا مدت ها بعد از ازدواجشون به سبک خودم با شوهرش مبارزه منفی میکردم
البته من که خیلی یادم نمیاد. اما هنوز هم تو مهمونی ها گاهی فامیل از رشادت هام برای پس گرفتن زنی که دوستش داشتم تعریف میکنن!
پ ن جهت گودریان: این پست حاوی عکس می باشد! خالی نیست! با تشکر از زحمات بی دریغ مخابرات
پ ن ۲: اولی دیوار یه باغ سمت فشم ِ و دومی یه خرابه توی جردن
+ I wonder who discovered the power
of poetry in driving away love.
I thought poetry was the food of love.
– Of a fine, stout love.
But if it is only a vague inclination,
one poor sonnet will kill it.
+ So, what do you recommend
to encourage affection?
– Dancing. Even if one’s partner
is barely tolerable.
——————————
+ I think he likes her very much.
– But does she like him?
Few of us are secure enough to be
in love without proper encouragement.
Bingley likes her enormously,
but might not do more
if she does not help him on.
+ She’s just shy. If he cannot
perceive her regard, he is a fool.
– We are all fools in love.
He does not know
her character as we do.
She should move fast
and snap him up.
There is plenty of time
for us to get to know him afterwards.
——————————
+ Still, a girl likes to be
crossed in love now and then.
It gives her something to think of
and a sort of distinction
amongst her companions.
——————————
– I hope she practises.
No excellence can be acquired
without constant practice.
——————————
+ What are men compared to rocks and mountains?
– Men are either eaten up
with arrogance or stupidity.
If they are amiable,
they have no minds of their own.
آدم ممکنه اشتباه کنه، اما کم گذاشتن با اشتباه کردن فرق میکنه
دقیقه ۱:۵۳ یاد یه روز صبح افتادم
راضی بودم. کم نذاشته بودم :)
از این مطئنم
دوران بلوغ، حدود سال های راهنمایی
دردای عجیبی میاد سراغ آدم
مامانم میگفت مال قد کشیدنته، داری بزرگ میشی
کشاله های رونم،
درد زیادی کشیدم
بزرگ شدم
رسیدم به ۱۸۳
الآن
کسی بهم نمیگه داری بزرگ میشی
حس نمیکنم که دارم بزرگ میشم
اما
دارم همون درد رو حس میکنم
از درد ِ بزرگ شدن بدم میاد
از بزرگ شدن هم
از مثل خیلی ها شدن
———–
پ ن: چند خط دیگه رو هم توی کامنت ها نوشتم. به هم مربوط نبودن
سه سال بود دوست بودیم
سه ساله دوستیم
توی رستوران، جلوی اون همه آدم، داشتم گریه میکردم
نمیتونستم جلوی اشکام رو بگیرم
آدما برام مهم نبودن
مهم نبود چه فکری میکنن
تا حالا تقریبن به طور اتفاقی هم دستمون به هم نخورده بود
بهش گفتم فلانی دستمو بگیر
فهمید منظورم از یخ کردن چیه
——————
چند ماه بود دوست بودیم
نزدیک دو ساله دوستیم
اولین بار بود هم مسیر شده بودیم
موقع خداحافظی دستش رو دراز کرد که دست بده
خودمو زدم به ندیدن
——————
سه سال بود دوست بودیم
…
رفته بودم خونشون
چهار هفته بود فشارم بالا بود، مدام گرمم بود، عرق میکردم، تپش قلب داشتم…
یهو یخ کردم
بهش گفتم فلانی، سردمه، بغلم کن
——————
چند ساله دوستیم
از دبیرستان،
همیشه سعی میکرد دستم رو بگیره
بقیه بهمون میخندیدن