بلاگ

قرار نبود اینطوری باشه

قرار هم نبود که اینجوری بگم ( اول ها که اصلن قرار نبود بگم )

اما به هرحال ظاهرن مدتیه اینجا بیشتر از اینجا هستم

خیلی جای مناسبی نیست. زیاد توش نمونین. بچه همراه خودتون نبرین. یاد هم نگیرین

اما به هرحال هر فشاری بالاخره از یه جا میزنه بیرون دیگه خلاصه

شاید بعدن اونجوری که میخواستم معرفیش کردم، یا شاید بعدن اونجوری که میخواستم معرفیش نکردم

این پست دارای 15 نظر است

  1. 2nya

    =))این تو بودی؟!
    ای ول

    1. امین

      میخندی؟! تشویق میکنی؟!
      به کجا داریم میریم ما واقعن!
      ای بابا… :دی

  2. یک‌بارگی

    یکی-دوتا پست‌اش رو خودت چند وقت شر کرده‌بودی فکر کنم
    شاید شیش ماه پیش مثلن

    همون موقع حدس قوی زدم خودتی
    گفتم بذار گیر ندم راحا باشه حالا که (اگه خودشه) می‌خواد کسی ندونه!

    ولی بعدشم دیگه نخوندم‌اش زیاد
    فیدش رو گرفتم پاک کردم
    نگرفتم
    نمی‌دونم چی شد

    یه مقطعی عم بوده حتمن که حوصله نداشتم لابد
    وگرنه شایدم اصلن به‌ات گیر می‌دادم که خودتی؟ :))

    1. امین

      نظرت چیه حالا در موردش؟

      1. یک‌بارگی

        خب راستش می‌دونی. همه‌ی ما انگار نیاز داریم یه جایی مخفیانه از شخصیتی که توش گیر افتادیم و بقیه (و حتا خودمون) ازش انتظاراتی دارن فرار کنیم.
        لااقل اگه همه نه، منم این‌جوری‌ام. با این حساب به نظرم خوبه.
        البته این درد بزرگیه که ما نمی‌تونیم هم‌دیگه رو همون‌طور که هستیم (کامل) بپذیریم که مثلن تو (و حتمن خیلی‌های دیگه) مجبور می‌شی مخفیانه این نیاز رو رفع کنی. از طرفی اون نیاز فقط هم با نوشتن حل نمی‌شه. می‌خواد دیده بشه. دیده نشه هم‌چنان یه نیاز سرخورده می‌مونه.

        به نظرم بذار باشه. ادامه‌اش بده تا هر وقت حس کردی لازم‌اش داری. لااقل این‌جوری (که از وبلاگ اصلی‌ت جداست) می‌تونی به هرکی خوش‌اش نیومد بگی خب نخون!

        ولی در کل این ماجرا دردآوره دیگه. کاش این توانایی، یا این فرهنگ رو داشتیم هم‌دیگه رو با همه‌ی مخلفات بپذیریم…

        1. امین

          حرفت درسته ها
          اما از یه طرف هم…
          مثلن من به شخصه همچین چیزی و خیلی چیزای بدتر که خیلی ها دارن و خیلی هامون داریم رو نمیپسندم
          یعنی چیز خوب یا مثبت یا مفیدی نیست، که بعد تازه بخوایم آرزو کنیم: ای کاش بقیه و جامعه اون چیز رو از ما میپذیرفتن…
          اما اینکه حالا چرا این چیزها شکل گرفته و این احساس نیاز از کجا ناشی شده و غیره هم یه بحث دیگه ایه که خیلی هم مهمه و میشه بهش پرداخت، و اونایی که اینکاره هستن باید بهش بپردازن

          1. یک‌بارگی

            آره بحث جداگانه می‌طلبه.
            ولی کوتاه، به‌نظرم یه‌جورایی طغیان نیاز جنـسی‌ئه، به شکل کمی ملایم‌تر. یعنی از اون مسیر (جنـسی) جامعه و عرف و… ما رو منع می‌کنه، ما هم این‌طوری روح‌مون رو تخلیه می‌کنیم.
            تاکید می‌کنم روح، چون به نظرم بخض زیادی از نیاز جنـسی مربوط به روحه.

            البته ممکنه این تنها دلیل‌اش نباشه، اما یکی از پررنگ‌ترین دلایل‌اش‌ئه به نظرم.

  3. حیاط خلوت

    من برات همونور کامنت دادم :دی
    حدس میزدم تو باشی

  4. امید

    کار باحالی کردی، یه لژ خانوادگی که میشه اینجا و یه جا هم برا مجردا و …!نه حال کردم! امین کجا بودی تا حالا؟:‏)‏

  5. Asiyeh

    هوم ..این تو نبودی که ا ومده بودی تو بلاگ من گفته بودی بلاگت رو عوض کردی زانر ادبیت هم عوض شده …بیا زود حرفتو پس بگیر …خیال می کردم خیلی پاستوریزه ای که به بگ ا دادن حساسی …

    1. امین

      بله خودمون بودیم!
      برای چی پس بگیرم؟
      ضمنن از داشتن اون بلاگ هم خوشحال نیستم
      یه جورایی نیازه نه مایه ی افتخار

  6. علی

    ترجیحش میدم! همیشه میخونمش. راجع به پس گرفتن. نمیدش!

    1. امین

      ترجیح؟! بیخیال!
      حالا نظرت چیه؟ چطوره؟

  7. علی

    چند ماهی هست میخونمش. جون عمه م ترجیحش میدم به این.
    به نطرت, به نطر من میتونه بد باشه؟ خوبه!

دیدگاهتان را بنویسید

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.