زن
عکس اول از علیا ماجده المهدی. همون دختر مصری که لخت شد* و نصف دنیا رو بهم ریخت
و احتمالن اولین عکس خوبشه، قطعن نه از لحاظ تکنیک عکاسی بلکه به لحاظ بیان ش
عکس دوم هم از Cristina Otero دختر ۱۶-۱۷ ساله که سلف پورتره های خلاقانه ای میگیره
* ظاهرن برابر با: انداخت بیرون، کشید پایین!
شهر سایه ها
هیچ چیز فاصلهی بین آدمها را بهبود نمیبخشد…
آدمهای شهر سایهها، شبیه به ما هستند. به ما که در کنار هم و دور از همیم…
برداشتی از نوشته ی نازنین طباطبایی یزدی
عکس ازAlexey Titarenko
گوش بدین
The Best Pessimist – Love Is… – 2012
…
ای ساربان آهسته رو کآرام جانم میرود / وآن دل که با خود داشتم با دلستانم میرود
من ماندهام مهجور از او بیچاره و رنجور از او / گویی که نیشی دور از او در استخوانم میرود
گفتم به نیرنگ و فسون پنهان کنم ریش درون / پنهان نمیماند که خون بر آستانم میرود
محمل بدار ای ساروان تندی مکن با کاروان / کز عشق آن سرو روان گویی روانم میرود
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان / دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
برگشت یار سرکشم بگذاشت عیش ناخوشم / چون مجمری پرآتشم کز سر دخانم میرود
با آن همه بیداد او وین عهد بیبنیاد او / در سینه دارم یاد او یا بر زبانم میرود
بازآی و بر چشمم نشین ای دلستان نازنین / کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم میرود
شب تا سحر مینغنوم و اندرز کس مینشنوم / وین ره نه قاصد میروم کز کف عنانم میرود
گفتم بگریم تا ابل چون خر فروماند به گل / وین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود
صبر از وصال یار من برگشتن از دلدار من / گر چه نباشد کار من هم کار از آنم میرود
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن / من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
سعدی فغان از دست ما لایق نبود ای بیوفا / طاقت نمیارم جفا کار از فغانم میرود
هری پاتر
ما برای تغییر دنیا به جادو احتیاج نداریم
ما خیلی قبل تر از این، تمام توانایی هایی که به آن احتیاج داریم را درون خود داشته ایم
جی. کی. رولینگ – دانشگاه هاروارد – سال ۲۰۰۸
یه سری جمله ها ( ی به قول سرور آرنجی ) هستن. که هر چقدر هم تکراری، شعاری، تخیلی، لوس، دور و … باشن. باز هم میشه دوستشون داشت. چون متأسفانه ما انسانیم
و هر چقدر هم که درنده / پست / کثیف شده باشیم، نهایتن یه چیزایی درونمون هستن که به سمت خوبی ها و کمالات و نور و امید نشونه میرن
هیچوقت هری پاتر رو نخوندم. حتا خیلی وسوسه نشدم برای خوندنش. بیشتر اهل مطالعه ی فنی ، علمی ، کاربردی هستم. اما حالا که همه ی فیلم هاش رو پشت سر هم دیدم این چند روزه، دلم دنیاشون رو خواست. هوس دنیاشون رو کردم. همون حسی که با دیدن سه گانه ی ماتریکس یا ارباب حلقه ها هم میاد سراغ آدم
دنیاشون پسته، کثیفه، سیاهه اما امید دارن. و بهتر از اون اینه که برای امیدشون میجنگن. حس زنده بودن، عمل کردن، جنگیدن، داشتن هدف مشترک… دوستی و اتحاد و همراهی و محبت و عشق
و البته به این فکر میکردم که بازیگر های نقش هری پاتر و هرمیون و رون ( دنیل ردکلیف و اما واتسون و راپرت گرینت ) هم چه تجربه ی جالب و شیرینی داشتن لابد. بیش از ۱۰ سال دوستی و همکاری و همراهی
دوتا کتابی که اخیرن خوندم و البته هردوشون هدیه ی دوستان بودن، آزارم میدن. از جنس حقیقت های گهی هستن که توی دنیامون وجود داره. همون حقایق لعنتی تلخی که خود ما انسانها خلقشون کردیم
همینجوری
به یه جا میرسه که دیگه نمیدونی حالت خوبه یا بد
:))
هار هار ُ مرض!
پ ن: نمیدونم چرا امروز انقدر از این عکسه خوشم اومد
ایمیل ملی
بخشی از اطلاعات لازم برای ثبت ایمیل ملی در سامانه ی میل دات ایران
همونطور که می بینین خیلی کلی و اجمالی هست و سایز لباس و کفش و شماره شناسنامه ی خوار مادرتون و … رو نمیخواد
عکس
اینو توی گوگل ریدر (گودر!) شر کرده بودم. دیدم حیفه! اینجاهم آوردمش
یه جورایی همه ی زندگیمون و هرروز زندگیمون شده شبیه این
پ. ن. : ولی قشنگه ها! :دی