ما آدم های خالی…
چقدر آدم ها که ندیدم
چقدر حرف ها که با آدم هایی که ندیدم، نزدم
چقدر چیزها که از حرف هایی که با آدم هایی که ندیدم، نزدم، یاد نگرفتم
چقدر حس ها که به خاطر چیزهایی که از حرف هایی که با آدم هایی که ندیدم، نزدم، یاد نگرفتم، تجربه نکردم…
چقدر آدم ها که ندیدم
چقدر حرف ها که با آدم هایی که ندیدم، نزدم
چقدر چیزها که از حرف هایی که با آدم هایی که ندیدم، نزدم، یاد نگرفتم
چقدر حس ها که به خاطر چیزهایی که از حرف هایی که با آدم هایی که ندیدم، نزدم، یاد نگرفتم، تجربه نکردم…
همیشه دنبال تموم کردن هستیم
و وقتی تموم میشه تازه شروع میکنیم به فکر کردن… خالی میشیم، نگران میشیم، غصه مون میگیره
خب که چی؟ چرا میخواستم تموم بشه؟ به کجا رسیدم؟ بعدش چی؟
و دنبال یه چیز جدید میگردیم
یه چیز جدید پیدا میکنیم و شروع میکنیم به حرص خوردن
چرا تموم نمیشه؟
آدما نصف عمرشون رو زور میزنن که بتونن تنها باشن
تنها که شدن،
نصفه ی دیگه ی عمرشون رو زور میزنن که یکی رو پیدا کنن تا بتونن تنهاییشون رو با اون پر کنن
آدم چرا باید عکس بگیره، وقتی همه ی حس ها رو قبلن به تصویر کشیدن؟
چرا باید حرف بزنه، وقتی همه ی گفتنی ها رو قبلن گفتن؟
چرا باید بنویسه، وقتی همه ی درد ها رو قبلن نوشتن؟
ما آدما تا وقتی چیزی رو نداریم برای بدست آوردنش سعی میکنیم
اما وقتی چیزی رو داریم برای حفظ کردنش تلاشی نمیکنیم :|
سال بدی بود
ولی امید به اینکه سال آینده صرفن به خاطر نو بودنش سال بهتری باشه
هم توقع احمقانه ایه