دونه دونه
می چکن
آروم
بی صدا
نفستو یه ذره نگه می داری
نمی خوای کسی بفهمه
نمی ذاری تند بشه
نمی ذاری هق هق بشه
فقط می ذاری ببارن
آروم آروم
گاهی سرتو می کنی تو بالش
گاهی ملافه رو می کشی رو سرت
خلوته خودته ُشوریه اشکای خودت
راهشونو باز می کنن
وقتی خودت راهی نداری
اونا راهششونو بلدن
وقتی دردت می گیره
اونا دیگه لازم نیست تو زندون بمونن
شازده پسر ما برگشتیم اومدیم ریدر رو چک کردیم،هی رسیدیم به بلاگای تو و دیدیم اوضاع الف شین کافی انگار کلا.غم نخور رفیق!پایه ی دو روز بودن دنیا نیستم،ولی پایه ی گذشتنش هستم.که می گذره،که می گذره
من قزوین و تهران بودم دیگه این یه هفته.کنکور داشتم.بعد واسه همین یه چند وقتی زیاد سر نمیزدم به وبلاگا درست و حسابی.
دیروز بعد از چند وقت داشتم ریدرمو چک میکردم که دیدم بلاگ عمناک هوا کردی اینجا تند و تند!گفتم ببینیم چه بر سر رفیق ما اومده
.
من نه دیگه.یه وبلاگ دارم ولی که ادرسش تو پروفایلم هست اما اصلا جدی نیست،کامنتدونیش هم بستست به کل.هیچ ریتم منظمی هم نداره.کلا اصلا جدی نگیرش
ای بابا من چقدر مجبور شدم بیام اینجا جواب چک کنم:دی
تیک برداشتم اصلا!
چیو چرا نگفتم؟وبلاگو میگی؟خب میگم که،جدی نیست اصلا.یهو دیدی ول شد برای همیشه،یهو هم دیدی هیچ وقت دیگه ول نشد
دونه دونه
می چکن
آروم
بی صدا
نفستو یه ذره نگه می داری
نمی خوای کسی بفهمه
نمی ذاری تند بشه
نمی ذاری هق هق بشه
فقط می ذاری ببارن
آروم آروم
گاهی سرتو می کنی تو بالش
گاهی ملافه رو می کشی رو سرت
خلوته خودته ُشوریه اشکای خودت
راهشونو باز می کنن
وقتی خودت راهی نداری
اونا راهششونو بلدن
وقتی دردت می گیره
اونا دیگه لازم نیست تو زندون بمونن
آروم آروم
می چکن
چشمات قرمز می شه
می سوزه
پلک می زنی
فکر می کنی
یه چیزی هست
یه چیزی که نمی ذاره
اشکات آرومن
اما خودت…
میتونم بگم یکی از بهترین کامنتایی بود که تاحالا گذاشتی…
:)
>:D<
مزخرف!
قشنگ بود :)
تلک آیاتً بینات من ربک
لعلکم تتذکرون…
(*)
چای می نوشم اما
فنجان
از اشک پر شده است
:)
محمد، میگم تو قصد ازدواج نداری؟
D:
شازده پسر ما برگشتیم اومدیم ریدر رو چک کردیم،هی رسیدیم به بلاگای تو و دیدیم اوضاع الف شین کافی انگار کلا.غم نخور رفیق!پایه ی دو روز بودن دنیا نیستم،ولی پایه ی گذشتنش هستم.که می گذره،که می گذره
تو مگه کجا بودی
تو الآن کجایی
تو کی بلاگ ساختی
تو کلن
خوبی؟؟
آها
این بلاگ مشترکتون
نگفتی چی شد بستیش، اما نمیخوای بسازی دوباره؟
من قزوین و تهران بودم دیگه این یه هفته.کنکور داشتم.بعد واسه همین یه چند وقتی زیاد سر نمیزدم به وبلاگا درست و حسابی.
دیروز بعد از چند وقت داشتم ریدرمو چک میکردم که دیدم بلاگ عمناک هوا کردی اینجا تند و تند!گفتم ببینیم چه بر سر رفیق ما اومده
.
من نه دیگه.یه وبلاگ دارم ولی که ادرسش تو پروفایلم هست اما اصلا جدی نیست،کامنتدونیش هم بستست به کل.هیچ ریتم منظمی هم نداره.کلا اصلا جدی نگیرش
چرا نگفتی؟!
ای بابا من چقدر مجبور شدم بیام اینجا جواب چک کنم:دی
تیک برداشتم اصلا!
چیو چرا نگفتم؟وبلاگو میگی؟خب میگم که،جدی نیست اصلا.یهو دیدی ول شد برای همیشه،یهو هم دیدی هیچ وقت دیگه ول نشد
تهران بودن رو!
اها از اون جهت!خب من مثلا کنکور داشتم فکرم مشغول بود:دی
ایشالا تابستون اگه فرصتی پیش اومد و اینا.تا اون موقع هم همینجا میبینیمت دیگه
خ
ر
الف
ب
ت
ی
میم
:)
:-(