شروع ِ بازی
نوشته شده توسط امین در 18 مهر 1388
شروع این بازی ِ مسخره
بوسیله ی بازی ِ مسخره ی دو نفر دیگه رقم خورد
اما جای درد دارش اونجاست که فکر و عقل و منطق و علم و تجربه و دین و فلسفه و عرفان میگن که نه تنها بازی نیست و مسخره نیست
بلکه دقیق ترین مجموعه ی منظم ِ که بوسیله ی دقیق ترین ِ سازنده ها ساخته شده
اما یه چیزی توی وجودت هست که میگه هم بازی ِ ، هم مسخرست!
کماکان
So give me reason to prove me wrong, to wash this memory clean
—————–
فک کن ساعت ۶ گذشته و هوا تاریک روشنه. از صبح سه راند کلاس ِ سه واحدی ِ اختصاصی داشتی و داری برای راند بعدی آماده میشی
تو حیاط دانشکده، بغل باغچه رو سنگ دراز کشیدی و داری با تلفن حرف میزنی
یهو یه آقاهه (ناظم ِ دانشگاه؟ ) میاد میگه: بلند شو! {تا حالا کسی رو از نمای زیر (!) دیدین؟} – میگی: چرا؟ – میگه: دانشگاه ِ ! – میگی: دانشگاهه دیگه! همه خودی هستن! – میگه: دخترا از اینجا رد میشن!!
—————–
راستی! دلم برات تنگ میشه…
امین می دونستی خیلی خوبی؟
منم دلم دلم براش تنگ میشه:)
هی! هی! من می دونستم، من از اول می دونستم، زودتر از همتون می دونستم…
هان؟!
اما این دلیل نمیشه که احساسات بچه رو به بازی بگیرن! :دی
———-
میگفتی میخوای کامنت بذاری، گوسفندی قربونی میکردیم
رد کارپتی پهن میکردیم…!!
خفه کردی ما رو با این لینکین پارک! این که مال یه ماه پیشه!
تو نه از مدرسه شانس داشتی ، نه از دانشگاه ! :دی
والا فلسفه ها رو هم نگا کنی دلیل واسه مسخره بودنش هم هست دیگه انقد نمی خواد به درون خودت مراجعه کنی
ولی خیلی جالبه وقتی تمام این دنیا رو با همین حماقت ساختن
دلتم بخواد، مدرسه ما خیلی هم خوب بود
دلتم بخواد، مدرسه ما خیلی هم خوب بود، فقط بعضی معلماش یه مختصری امل بودن!
ببینم نکنه تو آهنگ ها رو بعد یه ماه میندازی دور؟!
یا نکنه بعد ِ یه ماه اکسپایر میشن؟؟
نکنه قرص هات رو هم نشسته میخوری؟! :پی
.
خیلی هم خوبه
یادت نره من 15 سال از 21 سال ِ عمرم رو توی همین مؤسسه بودم!! :دی
خیلی خوبه!!!! 15 سال اونجا بودی این شدی دیگه! :دی
در مورد شدن و نشدن حرف زیاده! بقیه چی شدن؟
دیگه حالم داره بهم می خوره از بحث ازدواج و روابط ما بینش و هرچی که در ارتباطه باهاش…
جز خودش؟ :دی
.
آره بابا! هی همه ی جلسه ها و بحث ها و معلم ها و اینا در موردش صحبت میکنن و آموزش میدن و… چمیدونم
بابا 2 زار عمل خب!! :دی
واللا!!
راستی یه جلسه بذارین به آواتار های آزاده و سعید بخندیم!! :))
به مال علی هم میشه خندیدیا! D:
به لفظ “آواتار” بیشتر میشه خندید!
اسکل!
واقعن چه آدمای بی ادبی پیدا میشن!!
بازی؟ برنده و بازنده ؟ شاید بهتر بگیم عروسک بازی.
بد ِ بد ِ بدِ
چرا اصلن باید دلمون تنگ بشه ؟
من نمی خوام دیگه دلم تنگ بشه…اما خوب ناگذیریم انگار !
.
می شه فقط لبخند بزنم ؟
دیگه از گریه کردنو آه کشیدنو….خسته ام !
می خوام فقط لبخند بزنم ،فقــــــــــــط !
.
.
:)
باشه بابا! می خندیم خب!
بچم شاکیه!
خنده ی روی لب که فایده نداره، خندیدن خوبه!
خوب نوشته بودی اما نمی دونم هیچی نمی تونم اینجا بگم ؟!
شاید چون کلافه م و زانوم از درد داره نفله م می کنه
آخ زانوم :-(
منم دلم تنگ میشه گاهی جایی کمی
گاهی جایی کمی؟! چه نوع قیدی ِ اونوقت؟
چرا؟ چت شده؟؟
ای لعنت به این ناظم های دانشگاه
بخاطر همینا بود که ادامه ندادم دیگه درسمو دیگه
;-)
من هم گاهی دلم تنگ میشه
برای خودم
:-(
بیخیال!
.
اینکه آدم دلش برای خودش تنگ بشه خیلی خوبه
نشون میده که هنوز انسان ِ
این یکی بازی به نظر جدی میرسه
جالبه که حراست دانشگاه انواع و اقسام گیر به دانشجوهای پسر میده ولی به دخترها هر جوری لباس هم که بپوشن هیچ کاری نداره.مثل اینکه به این نتیجه رسیدن که پسرها باید چشمشون رو درویش کنن.
خدارو شکر(!!) این ترم همه تو دانشگاه زده به سرشون!!از دانشجوها بگیر برو بالا.
نه بابا! از بالا بگیر و بیا پایین!
.
آره دیگه! بیچاره ما پسرا :دی
متنتو خوندم امین
فعلا نمیدونم چی بایس بگم
کمی
بهم ریختم
http://ehda.ir/StaticPages/ViewPages/StaticPageView.aspx?ID=33
؟؟