دیالوگ: باور
+ دربارهی پیت به مردم چی میگیم؟
– بهش میگیم وقتی رفتیم دنبال آذوقه، مُرد
و جون ما رو نجات داد
+ به نظرت واقعاً باور میکنن؟
– مردم چیزی که میخوان رو باور میکنن
همه یه قهرمان رو دوست دارن
+ دربارهی پیت به مردم چی میگیم؟
– بهش میگیم وقتی رفتیم دنبال آذوقه، مُرد
و جون ما رو نجات داد
+ به نظرت واقعاً باور میکنن؟
– مردم چیزی که میخوان رو باور میکنن
همه یه قهرمان رو دوست دارن
+ خانم ها و آقایون ؛ بهتون اطمینان میدم
مهم نیست بقیه چه قولهایی میدن
وقتی سربزنگاه میرسه
هیچکدومشون اونجا نیستن …
———
– تو جز نشستن هیچ کاری نکردی
تو تنبل و احمقی
فکر می کنی خدا به خاطر حماقتت بهت رحم می کنه؟
خدا آدمای احمق رو نجات نمیده
———
+ تو حسودی؟ حسادت می کنی؟
من یه حس رقابت دارم
نمیخوام هیچکس دیگه موفق بشه
از بیشتر افراد متنفرم
یه وقتایی میشه که به آدم ها نگاه می کنم و چیزی که ارزش دوست داشتن داشته باشه پیدا نمی کنم
میخوام به قدر کافی پول درآرم ، که بتونم از همه کناره بگیرم
من چیزای خیلی بدی در مردم می بینم . سالها این نفرت رو ساختم
ذره به ذره