(درسهایی برای زندگی (۲
نوشته شده توسط امین در 26 تیر 1387
درس دوم
یه روز یه کشیش به یه راهبه پیشنهاد می کنه که با ماشین برسوندش به مقصدش… راهبه سوار میشه و راه میفتن ، چند دقیقه ی بعد راهبه پاهاش رو روی هم میندازه و کشیش زیر چشمی یه نگاهی به پای راهبه میندازه … راهبه میگه: پدر روحانی ، روایت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بیار… کشیش قرمز میشه و به جاده خیره میشه … چند دقیقه بعد بازم شیطون وارد عمل میشه و کشیش موقع عوض کردن دنده ، بازوش رو با پای راهبه تماس میده … راهبه باز میگه: پدر روحانی! روایت مقدس ۱۲۹ رو به خاطر بیار! کشیش زیر لب یه فحش میده و بیخیال میشه و راهبه رو به مقصدش می رسونه … بعد از اینکه کشیش به کلیسا بر می گرده سریع میدوه و از توی کتاب روایت مقدس ۱۲۹ رو پیدا می کنه و می بینه که نوشته: « به پیش برو و عمل خود را پیگیری کن … کار خود را ادامه بده و بدان که به جلال و شادمانی که می خواهی می رسی» ! ا
نتیجه ی اخلاقی اینکه اگه توی شغلت از اطلاعات شغلی خودت کاملا آگاه نباشی، فرصتهای بزرگی رو از دست میدی! ا
wwwwwwwwOOOOOOwwwwwwww
aaaaaaaaaaliii bud….
jeddan aaali bud
mamnun
;)
vaghti man behet dast midam revayate 129 ro be yadet miaram;-)
خدا شفا بده
=))