این دو پای عجیب Post author:امین Post published:خرداد ۱۰, ۱۴۰۳ Post category:تضاد Post comments:۱ دیدگاه آدم هاتو کل زندگیدنبال عشق نو وقتی بهش میرسندر مقابل این عظیم ناشناس غیر قابل پیش بینیفرار میکنناونی که بمونه… اشتراکگذاری:رایانامهبیشترتوییترفیسبوکچاپتامبلرلینکداینرددیتپینترست #نوشته های مشابه: اونوقت این همه اتفاقات عجیب رخ نمیداد تو، من برچسب ها: آدم ها, زندگی خالی, عشق, نرو بمان Read more articles پست قبلی“ترسناک ِ دوست داشتنی” یا “آمدنم بهر چه بود؟” شاید دوست داشته باشید دیالوگ: ماندن دی ۱۸, ۱۳۹۴ ما و مسیر زندگی/مسیر زندگی و ما شهریور ۳۱, ۱۳۹۱ شما نه! تو شهریور ۱۶, ۱۳۹۱ ۷۲۹ مهر ۴, ۱۳۹۱ این پست دارای یک نظر است فریاد پاسخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ دیدار تو حل مشکلات است صبر از تو خلاف ممکنات است دیباچه صورت بدیعت عنوان کمال حسن ذات است لبهای تو خضر اگر بدیدی گفتی: «لب چشمه حیات است!» بر کوزهٔ آب نه دهانت بردار که کوزه نبات است ترسم تو به سحر غمزه یک روز دعوی بکنی که معجزات است زهر از قبل تو نوشدارو فحش از دهن تو طیبات است چون روی تو صورتی ندیدم در شهر که مبطل صلات است عهد تو و توبهٔ من از عشق میبینم و هر دو بیثبات است آخر نگهی به سوی ما کن کاین دولت حسن را زکات است چون تشنه بسوخت در بیابان چه فایده گر جهان فرات است سعدی غم نیستی ندارد جان دادن عاشقان نجات است سعدی دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخنظراتEnter your name or username to comment Enter your email address to comment Enter your website URL (optional) ذخیره نام، ایمیل و وبسایت من در مرورگر برای زمانی که دوباره دیدگاهی مینویسم. Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA. + = شانزده Δ
فریاد پاسخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ دیدار تو حل مشکلات است صبر از تو خلاف ممکنات است دیباچه صورت بدیعت عنوان کمال حسن ذات است لبهای تو خضر اگر بدیدی گفتی: «لب چشمه حیات است!» بر کوزهٔ آب نه دهانت بردار که کوزه نبات است ترسم تو به سحر غمزه یک روز دعوی بکنی که معجزات است زهر از قبل تو نوشدارو فحش از دهن تو طیبات است چون روی تو صورتی ندیدم در شهر که مبطل صلات است عهد تو و توبهٔ من از عشق میبینم و هر دو بیثبات است آخر نگهی به سوی ما کن کاین دولت حسن را زکات است چون تشنه بسوخت در بیابان چه فایده گر جهان فرات است سعدی غم نیستی ندارد جان دادن عاشقان نجات است سعدی
دیدار تو حل مشکلات است
صبر از تو خلاف ممکنات است
دیباچه صورت بدیعت
عنوان کمال حسن ذات است
لبهای تو خضر اگر بدیدی
گفتی: «لب چشمه حیات است!»
بر کوزهٔ آب نه دهانت
بردار که کوزه نبات است
ترسم تو به سحر غمزه یک روز
دعوی بکنی که معجزات است
زهر از قبل تو نوشدارو
فحش از دهن تو طیبات است
چون روی تو صورتی ندیدم
در شهر که مبطل صلات است
عهد تو و توبهٔ من از عشق
میبینم و هر دو بیثبات است
آخر نگهی به سوی ما کن
کاین دولت حسن را زکات است
چون تشنه بسوخت در بیابان
چه فایده گر جهان فرات است
سعدی غم نیستی ندارد
جان دادن عاشقان نجات است
سعدی