نوشته شده توسط امین در 19 مارس 2011
عشق و حماقت
دو تعریف متفاوت از یه امر واحد هستن
طی یه بحثی با یکی از دوستان، اس ام اس زد که: خودم نبودم [ که فلان کار رو کردم ] . خودم نبودم و حالا برگشتم به خودم
اما، واقعن ” خودم ” معنی داره؟ وجود داره؟
یه زمانی منم گاهی میگفتم که تغییر کردم، که خودم نیستم، که اگه خودم بودم فلان جا فلان کار رو میکردم / فلان کار رو نمیکردم. یا حتا همین چند ماه پیش؛ میگفتم که خودش نبود که این کار رو با من کرد، خودش اینجوری نبود، این خودش نبود
اما؛
به این نتیجه رسیدم که ” خود ” ای وجود نداره. چیز ِ مجزا با ماهیت ثابتی وجود نداره. ما آدما یه ماهیت سیال در زمان و مکان هستیم. خودم یا خودش رو میسازیم تا ماهیت فعلیمون ، موجودی که در زمان حال وجود داره رو تبرئه کنیم. یه اسکلت ثابت، پاک و سالم و خوب از خودمون میسازیم، میذاریمش یه گوشه، توی ویترین نگهش میداریم؛ و اون میشه ” خودم ” . باقی اعمال و رفتارمون ( بعلاوه ی اشتباهاتمون و غیره ) میشه یه چیزی بجز خودمون…
به این نتیجه رسیدم که خودم و خودش ای وجود نداره. ما یه ماهیت سیال و متغیریم. چیزی که هر روزش، هر لحظه ش ممکنه جدید باشه
هر کاری کردم ” من ” کردم، هر کاری کرد ” اون ” کرد
شما فکر میکنین واقعن ” خود ” ای وجود داره؟
کار امروز را به فردا مینداز
به آینده ی دور تری بیانداز!
فردا خیلی نزدیکه
And it feels so real from the outside looking in
And it feels so real from the outside
پنجره ی اتاقم – اسفند هشتاد و نه
چی بگم… :)
هر وقت وقتی به گذشتت نگاه کردی، حس کردی چقدر همه چیز بهتر بوده قبلن
میتونی مطمئن باشی تنها اتفاقی که افتاده اینه که بزرگتر شدی
این روزا آدما قیمت هر چیزی رو می دونن،
ولی ارزش هیچ چیز رو نمی دونن…
از simple.blogsky.com با تغییر
به یه جا میرسه که دیگه نمیدونی حالت خوبه یا بد
:))
هار هار ُ مرض!
پ ن: نمیدونم چرا امروز انقدر از این عکسه خوشم اومد
رفتیم و عشق را به رقیبان گذاشتیم
رفتیم و داغ بر دل هجران گذاشتیم
در ما نبود طاقت سوز و گداز عشق
این سوز و این گداز به ایشان گذاشتیم
عکس: محمد رضا میرزایی
شعر: علی معلم
– we have to act strong
+ No, we have to be strong
+Why are you here, Wladek?
-It’s like this, I…
We…
All of them, all of them
All of them
+Perhaps they’re lucky
The quicker, the better
– what is truth, Claudia?
Do you hear it,
Recognize it when it is spoken?
+ yes, I do.
Don’t you?
– how?
Can you tell me?
+ if you will not hear the truth,
No one can tell you…
پ ن جهت گودریان: این پست حاوی عکس می باشد! خالی نیست! با تشکر از زحمات بی دریغ مخابرات
پ ن ۲: اولی دیوار یه باغ سمت فشم ِ و دومی یه خرابه توی جردن
+ I wonder who discovered the power
of poetry in driving away love.
I thought poetry was the food of love.
– Of a fine, stout love.
But if it is only a vague inclination,
one poor sonnet will kill it.
+ So, what do you recommend
to encourage affection?
– Dancing. Even if one’s partner
is barely tolerable.
——————————
+ I think he likes her very much.
– But does she like him?
Few of us are secure enough to be
in love without proper encouragement.
Bingley likes her enormously,
but might not do more
if she does not help him on.
+ She’s just shy. If he cannot
perceive her regard, he is a fool.
– We are all fools in love.
He does not know
her character as we do.
She should move fast
and snap him up.
There is plenty of time
for us to get to know him afterwards.
——————————
+ Still, a girl likes to be
crossed in love now and then.
It gives her something to think of
and a sort of distinction
amongst her companions.
——————————
– I hope she practises.
No excellence can be acquired
without constant practice.
——————————
+ What are men compared to rocks and mountains?
– Men are either eaten up
with arrogance or stupidity.
If they are amiable,
they have no minds of their own.
آدم ممکنه اشتباه کنه، اما کم گذاشتن با اشتباه کردن فرق میکنه
دقیقه ۱:۵۳ یاد یه روز صبح افتادم
راضی بودم. کم نذاشته بودم :)
از این مطئنم
زیبایی دنیا
به زشتی های بالقوه ی بالفعل نشدشه
دوس ندارم وقتی مردم، جنازم خوراک کرم ها و هزارپاها و لارو مگس ها و پشه ها بشه
دوست دارم کود بشم
برای درخت انگور
این انگور بی دونه سبزا
یا درخت سیب
این سیب های ترد سبز یا قرمز
اینو یکی از دوستان برام نوشته بود که بنویسم برا استادی که با ۹ انداخته بود منو. من که روم نشد! اما خدا بود :)) باشد که به کار شما بیاد!
به “۱” فکر میکنم که کوچکترین عدد قابل شمارش ریاضی هست. به اینکه گاهی همین “۱” ناقابل میتونه چه تاثیری تو سرنوشت آدمها داشته باشه. به اینکه گاهی چقدر چرخ روزگار میتونه بخاطر بودن یا نبودن همین “۱” تندتر یا کندتر بچرخه.
مثلاً اگر شما “۱” روز قبل از امتحان ایمیل من رو میدیدید شاید هیچ وقت من به چنین چیزی فکر نمیکردم. یا اینکه اگر رتبه من در امتحان میان ترم “۱” نمیشد، شاید هیچ وقت چنین جرأتی در من برای نوشتن این خط ها پیدا نمیشد. همین کم بودن این “۱” حقیر توی نمره من باعث شده مجبور باشم “۱” ترم تحصیلی بیشتر مهمون دانشگاه بشم. و شاید همین نبودن این “۱” باعث بشه خط زندگی من کلاً “۱” سال عقبتر بیفته…
و عجیب بودن این بازی وقتی برام بیشتر میشه که ببینم کلید حل این مشکلات فقط به دست “۱” نفر باشه. “۱” نفر که میتونه باعث بشه “۱” نفر دیگه از فرصت زندگی که هر روزش فقط “۱” بار نصیب آدم میشه استفاده بهتری ببره و تن به تکرار و عقب افتادن نده…
بخشی از اطلاعات لازم برای ثبت ایمیل ملی در سامانه ی میل دات ایران
همونطور که می بینین خیلی کلی و اجمالی هست و سایز لباس و کفش و شماره شناسنامه ی خوار مادرتون و … رو نمیخواد
چهارده بهمن هشتاد و نه
فک کنم امروز داشت به این ساختمون ِ وحی ای چیزی میشد!
بعد از مدت ها… گوش بدید
Neun Welten – Nebelland
با تشکر از معرفش. فک کنم دنیا
پ ن: ساختمونم نشدیم! :دی