دیالوگ – زندگی
نوشته شده توسط امین در 6 آگوست 2012یه مبارزه تا جایی ادامه پیدا میکنه که ادامه پیدا میکنه
یه مبارزه تا جایی ادامه پیدا میکنه که ادامه پیدا میکنه
مملکتی که در تولید اخبار ِ خود کفا شدن در تولید، خود کفا شده
- فکر میکنی آخر خوبی داشته باشه؟
+ پایان خوش فقط برای داستان هاییه که هنوز تموم نشدن…
زن باهاس پیرهن مردونه بپوشه؛
بدون تنبون
یه زمانی هم بود تفریحمون عکس گرفتن بود… – خرداد نود و یک
دموکراسی سریع ترین روش برای گرفتن تصمیم های احمقانه ست
دیگر نمیخواهم به زندگی واکنش دهم. میخواهم با کمک دنیا زندگی ای را برای خودم بسازم که دوست دارم و لایق آن هستم
اینجا +
عکس اول از علیا ماجده المهدی. همون دختر مصری که لخت شد* و نصف دنیا رو بهم ریخت
و احتمالن اولین عکس خوبشه، قطعن نه از لحاظ تکنیک عکاسی بلکه به لحاظ بیان ش
عکس دوم هم از Cristina Otero دختر ۱۶-۱۷ ساله که سلف پورتره های خلاقانه ای میگیره
* ظاهرن برابر با: انداخت بیرون، کشید پایین!
(گروهبان بعد از برگشتن از جنگ، به پسر چند ماهه ش): دوست داری با اون بازی کنی نه؟
دوست داری با همه ی این عروسک ها بازی کنی نه؟
تو بابا و مامانت رو دوست داری، شلوار گل گلیت رو
تو همه چیز رو دوست داری. مگه نه؟ آره
میدونی چیه پسر؟
وقتی بزرگتر شدی،
خیلی از چیز هایی که دوست داشتی، اونجور که بودن به نظر نمیرسن
مثل این جعبه اسباب بازی؛
شاید به این نتیجه برسی که این فقط یه جعبه است که توش یه عروسکه
و بعد اون معدود چیزهایی که دوست داشتی رو هم فراموش میکنی
و وقتی به سن من برسی، چند تا چیز بیشتر برات باقی نمی مونه
برای من، یکی بیشتر باقی نمونده…
اولین بار شاید سال اول یا دوم دبستان بود که بهم گفتن زبان سرخ سر سبز میدهد برباد
و شاید امروز مهمترین یا اولین باری بود که ضربه ش رو خوردم
سخته. سخته که از بین دو هزار نفر تو از بین بقیه جدا بشی به خاطر اینکه وایسادی و چیزی رو خواستی
به خاطر اینکه جلوی چیزی وایسادی که به نظرت و به نظر خیلی های دیگه غلط بود. اما همه ی اون خیلی های دیگه ساکت موندن و چیزی نگفتن
سخته یه نفری هزینه ی چیزی رو بدی که صدها نفر دیگه هم میخوانش و سودش رو میبرن، اما…
اما خوشحالم
خوشحالم که خودم بودم. که وایسادم، که جنگیدم، که مثل اون خیلی های دیگه سکوت نکردم، نترسیدم، مصلحت شخصی و کوتاه مدت خودم رو نخواستم
سخته که سختی بکشی و از سختیش خوشحال باشی، که مثل بقیه نباشی
ولی خوشحالم…
هرچند سخته!
–
قدم زدم
تنهایی
رفتم یه رستورانی که یه خاطره ی تلخ خوب، با یه دوست، یا یه دوستی که دوستیمون فراموش شده، نه! یه رستورانی که با یه دوست یه خاطره ی تلخ خوب توش داشتم
غذا خوردم – نمیدونم، شاید پس غذا!ی یه بغض فرو خورده بود :دی شایدم شام –
تنهایی
پایین فیش غذاش نوشته بود
اگر غم لشگر انگیزد که خون عاشقان ریزد | من و ساقی به هم سازیم و بنیانش براندازیم
زن ها متخصص سخت کردن چیزهای ساده و ساده کردن چیز های سخت هستن
هرچی آدم های بیشتری رو دوست داشته باشی،
آدم ضعیف تری می شی
براشون کارهایی رو می کنی که نباید بکنی
کارهای احمقانه می کنی تا خوشحالشون کنی
تا امنیتشون رو حفظ کنی…
—–
سخته وقتی رو سر یه سگ تاج میذاری
بعدش بهش افسار بزنی
هیچ چیز فاصلهی بین آدمها را بهبود نمیبخشد…
آدمهای شهر سایهها، شبیه به ما هستند. به ما که در کنار هم و دور از همیم…
برداشتی از نوشته ی نازنین طباطبایی یزدی
عکس ازAlexey Titarenko
گوش بدین
The Best Pessimist – Love Is… – 2012
یه ایمیل برام فرستاده در مورد شورت (احتمالن از این متن های دست به دست شده ی اینترنتی)
حالا بماند که خودش آدم حسابیه و لااقل ۱۵ سالی از من بزرگتره و اینکه متنه از شورت به شعور و تفکر و اعتقادات رسیده و اینا
اما یه جمله ای توش بود که مهم بود. عمیق بود! به خیلی چیزا و خیلی جاها میشه گسترشش داد. اینکه:
بعضی شورت ها بیشتر از اینکه بپوشانند، تأکید می کنند!
اگر قرار باشه هر بار که آدم از یه ضرب المثل استفاده میکنه به یکی بر بخوره، پس ضرب المثل ها به چه دردی میخورن؟؟
یکی که همه حرف هاش رو بپذیری
بی سؤال، بی اما و اگر، بی شک
جدیدن بدجوری گرممه
از دوتا شغل با درآمد ماهی یک میلیون گذشتم. خوشحالم
یکی از دخترای دانشکده (بله، بعد از ۹ ترم با یکیشون حرف زدم) بهم میگه: برو رفتار کردن با دختر ها رو از استاد فلانی یاد بگیر
بعد استاد فلانی همونیه که برای یه دختره که اسمش پندار بوده، خونده که: مردان خدا پرده ی پندار دریدند…
شماها یه چیزیتون میشه!
مامان میگه خوش به حال هرکی فردا نمیره سر کار
بابا هم مثل ۵ سال اخیر دیگه میخواد نره سرکار، احتمان انقدر زنگ میزنن که باز پا میشه میره. میترسم اگه نره زخم بستر بگیره، همش دراز کشیده پای اخبار
من هم برای دومین بار میخوام خودم رو بازنشست کنم. من تصمیمم جدیه (البته بابا هم شاید نره دیگه، هرچند بالاخره باید نون بیاره برا خونه!) احتمالن من دیگه نرم. این دومین کارم بود. ۳ سال هم که جای دیگه ای بودم. فک کنم دیگه نرم اینجا، شایدم فعلن یه ۷-۸ ماهی نرم