منم دلم خواست اینو بنویسم :ه
.
آسمانها آبی
پر مرغان صداقت آبی ست
دیده در آینه ی صبح تو را می بیند
از گریبان تو صبح صادق
می گشاید پر و بال
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری ؟
نه
از آن پاکتری
تو بهاری ؟
نه
بهاران از توست
از تو می گیرد وام
هر بهار اینهمه زیبایی را
.
.
.
.
بشنو رفیق راه من
فریاد کینه خواه من
تو جاده های خیس تو
اگه داره بارون میاد
از کوچه های سرخ شب، خورشید بازم بیرون میاد
(حقش بود بهنوش اینو اینجا بنویسه)
دیشب داشتم خواب می دیدم که رفتم تو روستای مادریمون تو اصفهان، نزدیک طلوع خورشید که شده من بیدار شدم و رفتم روی پشت بوم خونه تا ازش عکس بگیرم
تو خوابم به یاد این بلاگ تو بودم آخه
:X
بعدشم اگه بدوووونی من چقدر عااااااشق این انجمن شاعران مرده هستم؟؟؟
وحشتناک دوستش دارم
البته دوبله فیلمش تو ایران افتضاح بود
ولی خود کتابش….. خیلی دوسش دارررررم
اگه بهترین و تاثیرگذار ترین داستان زندگیم نباشه، مطمئناً تو صف برترین ها جایگاه بالایی داره
من به جنگل رفتم چون سر آن داشتم که آگاهانه زندگی کنم. من بر آن شدم که ژرف بزیم و تمامی جوهر حیات را بمکم! … هر آنچه را که نبود ریشه کن کنم تا آن دم که مرگ به سراغم می آید، چنین نپندارم که نزیسته ام
اینم از همون بود! بدفرم نوستالوژیکمان را برانگیختی! الان دارم برای چندمین بار بارون درخت نشیم رو می خونم. تموم شد برای چندمین بار باید انجمن شاعران مرده رو هم بخونم
:D
درضمن در همون راستاهایی که خودت گفتی، گذاشتن همونایی که خودت گفتی هم برای من بی اشکاله
:D
میدونم این عکس طلوع نیست
اما
دوس دارم از طلوع حرف بزنم
بیست دی هشتاد و هفت
عمری گذشت تا به امیـــــد اشاراتی
چشمی بدان دو گوشه ابرو نهاده ایم
…
در گوشه امیـد چو نظـّارگان مــــاه
چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده ایم
:)
منم دلم این شعرو خواست یهو
…
امید…
چیز خوبیه
!
:)
من همون اندازه که عاشق طلوعم . عاشق غروب هم هستم
حسشون فوق العاده است
مخصوصن…..ه
:)
یادش بخیر
.
عکست نستالیژکمو برانگیخت امین
خیلی عکس قشنگیه
دوسش دارم
مرسی
منم دلم خواست اینو بنویسم :ه
.
آسمانها آبی
پر مرغان صداقت آبی ست
دیده در آینه ی صبح تو را می بیند
از گریبان تو صبح صادق
می گشاید پر و بال
تو گل سرخ منی
تو گل یاسمنی
تو چنان شبنم پاک سحری ؟
نه
از آن پاکتری
تو بهاری ؟
نه
بهاران از توست
از تو می گیرد وام
هر بهار اینهمه زیبایی را
.
.
.
.
ش ش ش ش ش ش
هیچی نگو
فقط منظره رو ببین
تو هنوز می تونی این منظره ها رو ببینی
پس دیگه از زندگیت چی می خوای ؟؟
.
.
.
.
همه امیدا اگه جمع شن
اما تو این ساده ترین اما با شکوه ترینا رو نداشته باشی
سا داشته باشی و نتونی ببینی
همیشه شب باقی می مونه
هیچ وقت طلوع نمی کنه
هرچند
تاریکی هم زیباست
نیست؟
عکس فوق العاده است حاجی
:)
بشنو رفیق راه من
فریاد کینه خواه من
تو جاده های خیس تو
اگه داره بارون میاد
از کوچه های سرخ شب، خورشید بازم بیرون میاد
(حقش بود بهنوش اینو اینجا بنویسه)
3:40
یه خواب ترسناک دیدم
یه خواب خیلی بد
از خواب پریدم
گفتم یه سر به اینجا بزنم و بعد بخوابم
بعدش میبینم اینجا چقدر خوشگل شده
مرسی! خیلی خوب بود
نمیدونم چرا
اما یاد فیلم انجمن شاعران مرده افتادم
هرکی دوس داره اینجا شعر بنویسه
بازم ممنونم
http://www.aftab.ir/news/2005/dec/22/c5c1135257509_art_culture_cinema.php
بگم چی نشی نئو خان!!!ه
دیشب داشتم خواب می دیدم که رفتم تو روستای مادریمون تو اصفهان، نزدیک طلوع خورشید که شده من بیدار شدم و رفتم روی پشت بوم خونه تا ازش عکس بگیرم
تو خوابم به یاد این بلاگ تو بودم آخه
:X
بعدشم اگه بدوووونی من چقدر عااااااشق این انجمن شاعران مرده هستم؟؟؟
وحشتناک دوستش دارم
البته دوبله فیلمش تو ایران افتضاح بود
ولی خود کتابش….. خیلی دوسش دارررررم
اگه بهترین و تاثیرگذار ترین داستان زندگیم نباشه، مطمئناً تو صف برترین ها جایگاه بالایی داره
:)
ممنون بابت اینکه منو یاد اینم انداختی
مریم بانو
:)
خب چون هم گنده ای(:دی) هم در شرف مزدوج شدن، عِب نداره برات از اینا بزنم
:X
:D
.
.
بی ربط: چه خوبه که تو هم اسمت امینه
.
.
:)
ذخیره اش کردم امین
قبلاً فکر کنم برای سیو کردن عکسات ازت اجازه گرفته بودم
ای من ، ای زندگی
در میان این همه واگویه های پرسش
در میان زنجیره بی پایان بی ایمانان
در شهرهای آکنده از ابلهان
ای من ، ای زندگی
به چه باید دل خوش داشت؟
(پاسخ)
به اینکه تو اینجایی
که زندگی هست و یگانگی
که نمایش بزرگ هنوز برجاست
تا تو هم کلامی بر آن بیفزایی
(والت ویتمن)
:)
خودت می دونی چیه دیگه؟
از شعرای انجمن شاعران مرده هست
…
من به جنگل رفتم چون سر آن داشتم که آگاهانه زندگی کنم. من بر آن شدم که ژرف بزیم و تمامی جوهر حیات را بمکم! … هر آنچه را که نبود ریشه کن کنم تا آن دم که مرگ به سراغم می آید، چنین نپندارم که نزیسته ام
اینم از همون بود! بدفرم نوستالوژیکمان را برانگیختی! الان دارم برای چندمین بار بارون درخت نشیم رو می خونم. تموم شد برای چندمین بار باید انجمن شاعران مرده رو هم بخونم
:D
درضمن در همون راستاهایی که خودت گفتی، گذاشتن همونایی که خودت گفتی هم برای من بی اشکاله
:D
نبودم دیرتر اومدم واسه همین از آخر اول شدم. بازم خوبه که از طلوع حرف زدی منم فکر میکنم این عکس طلوعه
خواب بد… :(ـ